مراقبه
بالاخره جمعه اومد.مدت ها بود که این قدر با تمام وجود دنبال تعطیلی نبودم.همیشه تعطیلی رو دوست داشتم ولی تا حالا این قدر بهش نیاز نداشتم و چقدر خوب که فردا هم تعطیله.تا چند وقت پنجشنبه ها و شنبه هام دیوانه وار خواهد بود در نتیجه این تعطیلی واقعن می چسبه.این روزا اونقدر مشغولم و شب ها خسته که کلن بیخیال جشنواره موسیقی شدم.یه کم روزها از دستم در رفته.دیگه تاریخ برام معنی نداره.یه کم به خاطر جشنواره حالم گرفتس ولی نمیشد کاریش کرد.علت اصلی این قضایا اینه که معاونم * برای اینکه رو تزش کار کنه یه ماه مرخصی گرفته و همه ی کارها با منه.تازه ترم آذر-دی هم داره تموم میشه و پیک کاریه ما همیشه آخر ترمه.بیشتر کمک فکری احتیاج دارم تا اینکه یکی بیاد کارهامو بکنه.بهر حال یه ذره این روزا گیج می زنم.دیشب رفتم خرید.قدرت انتخاب نداشتم یه کیف خریدم.نمی دونم خوبه یا نه خوش به حال فروشندش دیشب خوب خوابیدم و امروز کلی قراره از تعطیلیم استفاده کنم.صبح یه نیمروی مشت زدیم با خانواده و من یوگا تمرین کردم و بعدش مراقبه کردم.به خاطر شغل عزیز جدید کلاس یوگا مالید ولی مدیتیشن و می رم چون فقط چهار جلسست و خود رییس بزرگ...