پست‌ها

نمایش پست‌ها از مه, ۲۰۱۵
بهش می گم: something is missing همه چیز خوبه ها اما انگار حرف زدنمون عوض شده، انگاردوریم میگه:آره دوریم، تو نیستی! فکرکردم در گیر کاری چیزی نگفتم بهت میگه بیا.... خیالم راحت میشه وقتی اینطوری می گه! مگه آدم چند نفرو توزندگیش داره که به خاطر ندیدن کمرنگ بشن؟ هرچند نمی شن اما باید تازه کرد رابطه ها رو، حس می کنم خالی شدم از آدم هام، باید برم پیششون دونه دونه و پر شم ازشون دوباره
می نویسم و درفت می کنم و این کم سابقه ست...نوشته هامو دوست ندارم و یا نمی تونم تموم کنم....سرم شلوغه و تمرکز ندارم... خواستم فقط بگم که هستم...
آیا امروز روز جهانی تله پاتی بود؟ خواندم و خوانده شدم و زنگ ها زده شد. پ.ن. افتادم تو یه دورِعجیبی که می نویسمش که تمام شود (نوشتن به نیتِ تمام شدن/فراموش شدن از مزایای نوشتن است) و اونم از این قراره که آدمهایی دارن میان به صفحه ی لینکدین  من این روزا سر می زنن که درزندگیم که زیرخروارها زمان گم شده بودن، بعضی ها را خودم در زمان دفن کردم، بعضی ها زمان دفنشون کرد، از این نوتیفیکشن که نشون میده چه کسانی صفحه ات را دیدند متنفرم. آمادگی حضورشونرو ندارم حتی در حد این نوتیفیکیشن ها.