پست‌ها

نمایش پست‌ها از ژانویه, ۲۰۱۳
بعد از مدت ها  بدون نگرانی از دیر رسیدن یا نرسیدن و نگرانی از امکانات به کمک یه مدیر مهربون دوباره تونستم برم اتاق بازی بیمارستان محک و یه دو ساعت کامل با بچه ها بازی کنم، همیشه به خاطر شلوغی اتاق بازی  محک می رفتم بیمارستان مفید اما این سری جور شد و خود بیمارستان اصلی رفتم، حضور روانشناس تو اتاق بازی و یه داوطلب دیگه و امکانات بازی کامل از منچ و مار پله و اتللو گرفته تا فوتبال دستی و کیبورد باعث شد خستگی قبل از بازی با بچه ها یادم بره و لذت بودن کنارشونو با تمام وجود حس کنم اتاق بازی یعنی بچه های شاد، یعنی ممانعت از حس افسردگی در بچه ها، یعنی تلاش در معمولی کردن زندگیشون  و بچه های این دفعه  از علی گرفته تا امینه ای که فقط ترکی می فهمید فوق العاده بودن، شاید ضعیف ترین فرد تو اتاق خودم بودم از بس که مثل "مفید" عمل می کردم و همش نگران مقررات بودم و چون تو جمع از همه غریبه تر بودم شاید خجالتی هم بودم و کلاً خاله ی سخت گیری بودم، یادم می رفت خب اینجا بچه ها می تونن وسایل بازی رو ببرن، یا میشه باهاشون منعطف تر بود، از اتاق که بیرون می رفتن سکته می کردم که کجا میرن اما خب تو ب
من اصولاً دوست ندارم آرایش بکنم، کلاً با قیافه ی خودم بدون آرایش حال می کنم،  تعداد روزهایی که در زندگیم آرایش کردمو اگه با هم جمع بزنید شاید به یک سال هم نرسد،  حالا من!  منی که به نظرم آدم هایی که بدون آرایش از خونه بیرون نمی رن  از یه  دنیای دیگه اومدن چند روز اینجوری شدم که صبح به صبح که تو آینه نگاه می کنم بدون آرایش چشم به نظرم خیلی زشتم، خیلی بی حالم، خیلی بی روحم و یه آرایش آشغالی باید رو چشمم باشه در حد یه خط خیلی/ خیلی نازک اما باید باشه بعد برم بیرون، کلاً از فیافه ی خودم حالم بد میشه، حالا چرا اینجوری شدم، موقتی یا نه شو نمی دونم! خدا به داد برسه کلاً
عروسی دختر خاله کوچیکه نزدیکه،  تو هر مودی باشی هر جای کارت مشکل داشته باشه وقتی حرف عروسی و مهمونی آدم های نزدیکت میشه نمیشه جلوی حس زنانگی رو گرفت، اینجوری میشه که تو لیست کارهای روزا نه ت می نویسی تماس با "س" و فیکس کردن جلسه ی شنبه مطالعه قبل از جلسه با آقای ف چه خاکی تو سرم بریزم برای لباس  ای میل به میم چه رنگ لاکی خوب میشه؟؟؟ کی برم مانیکور پدیکور؟ چکمه بخرم یا کلاً یه لباس دیگه بگیرم؟ ریختن پول کلاس آلمانی به حساب الف . . . . .
اگه هم چنان دست خودم بود که احتمال زیاد به این زودی ها اتفاق نمی افتاد، براش اون فیلم مستند در مورد جام حهانی آلمان و بردم (سلام نگار)، خوشحال شد، گفت خب بیا آلمانی بخونیم، خصوصی! این جوری شد که امروز باید معلمه رو پیدا کنم و با هم قرار بذاریم، یعنی تا هفته ی دیگه من سر کلاس آلمانی هستم؟؟؟ ذوق دارم  برای انسی: عزیزم با استادم mentor داریم کلاس می گیریم، نترس برای نگار: فحش نده خب، من خیلی دوست دارمشون دیگه، فرهنگشونو، مدیریتشونو، کشورشونو....