پست‌ها

نمایش پست‌ها از اوت, ۲۰۱۳
روزمره نوشتن سخت میشه وقتی قراره از رفتن آدم ها بنویسی. اما باید نوشت، باید نوشت که یادت بمونه بعضی ها هستند که خوب زندگی می کنند خوب زندگی رو تجربه می کنند و خوب به زندگی طعم می بخشند؛ "گ" یکی از اون آدم هاست باید نوشت چون قرار شد با "گ" خداحافظی نکنیم پس می نویسم که یادم نره که با همه ی شلوغی ها دور و نزدیکی ها و شباهت ها و تفاوت ها از دانشگاه و کافه نادری تا استخر صدف و آقتاب و کافه های اطراف  و مصاحبه ی کاری خاطره داریم مهاجرتی واجب نیست (از اونایی که باید برن تا بسازن و به زندگی برگردن)- مهاجر معمولی نیست که بشه بهش غر روشنفکرانه ی "نونت کم بود آبت کم بود جلای وطنت چی بود؟" زد. مهاجر خوش-تصمیمه. از اون قشر معدود برنامه ریزه که با کار خوب و موقعیت قابل تعریف (جهت پز به اطرافیان)! داره می ره اروپا که آرزوهاشو محقق کنه. از ایران رفتن از قدیم تو ذهنش بوده اما این کجا و آن کجا :)  باهاش خداحافظی نمی کنم چون عمیقاً حس می کنم دوستی طولانی مدت با کیفیت تری در راه داریم هر چند با فاصله ی چند هزار کیلومتری اما فکر می کنم تو مسیری هستیم که در بازی کیفیت
یک. ای-میل و زدم اما جواب نداده، چه کار بدیه این ای-میل جواب ندادن اونم وقتی کاریه و من این وسط باید به یه نفر دیگه هم جواب  پس بدم. من همین جا از هر کسی که ای-میلشو دیر جواب دادم عذر خواهی می کنم بلکه کارمای ماجرا به جریان بیفته و این آقا جواب ما رو بده. از این به بعد هم تلاش خواهم کرد که مثل آدم ای-میل جواب بدم. اصلاً ای-میل خیلی مهمه. گاهی از اس.ام.اس هم برام مهمتره. جای طولانی شدن داره، جای حرف زدن، جای توضیح. هنوز مثل نامه مهمه برام. هنوز ذوق می کنم وقتی ای-میل شخصی می گیرم. هنوز تکنولوژیِ از اون ور دنیا ای-میل می زنه چند ثانیه بعد می تونی بخونی ذوق زده ام می کنه. یه جورایی مقدسه برام. هر ای-میلی رو پاک نمی کنم، نمی گذرم... شاید برای همینه که ای-میل فورواردیِ دایمِ بدون سلام و علیک رو توهین می دونم. خلاصه اینکه جواب ما رو بده بذار به زندگیمون برسیم پسرم دو. بعد از کمی کاهلی و گذراندن دوره ی بحران فقدان "گودر" ،"فیدلی" رو انتخاب کردم. مطمئن نبودم کدوم یکی از این سایت ها انتخاب بهتری هستند اما خب "فیدلی" به اسم اینجا بیشتر می خوره، متوجه ی منطق قض
بله....وقتی طلسم شکسته بشه و یه ای-میل مهم هم باید بزنی که یه هفته ست عقبش میندازی 850 تا پست وبلاگی میاد تو کله ت که بنویسی...نگار کجایی؟ تو میفهمی چی می گم، نه؟;)...روز سوم تعطیلاته ساعت حدوداً یازده ست و من ای-میل نزدم. من برم بمیرم
یه اپیزودی هست تو سریال "برادرا و خواهرا" که راجع به زندگیه کیتیه. اونجایی که با رابرت به مشکل می خوره و رابرت سکته می کنه و بعدش کیتی  سرد میشه، نمی جنگه، حرف نمی زنه، می کشه کنار و خواهرش ناظره به این ماجرا و به هر دو طرف ماجرا هشدار می ده که این زنگ خطره. خواهره تذکر می ده که تاریخ می گه که ساکت شدن کیتی یعنی دیگه نمی جنگه، دعوا نمی کنه و می دونه فایده نداره پس باید یه کاری کرد. رابرت اولش تکذیب می کنه بعد از مدتی میاد حرف بزنه که کیتی  پا نمیده.....حالا حرف من اینه آدم گم می کنه، که کی بره جلو...کی به کسی که پا نمیده اصرار بکنه یا کی مچ خودشو بگیره که هی! ساکت شدی خطرناکی الان. وایسا دنبال چیز جدید نرو. همینو حلش کن بره.سخته که یه چیزایی که برای خیلیا سخته برات راحت حل شه بعد تو عادت کنی بعد سر یه چیزایی "خر تو گل وامونده بشی" :) و خوب سخته بفهمی اونقدر که فکر می کردی آدم قوی ای نیستی که به این زودی مثل اون خرِ شدی :) و خب مثل اینکه بزرگ شدن درد داره در عین حال که وقتی نتیجشو می بینی درد یادت بره. لبخند ملیح  پ.ن. با تشکر ازقرار کنسل شده ی فردا و دست اندرکار