پست‌ها

نمایش پست‌ها از دسامبر, ۲۰۱۳
در خانه ی ما در روز تعطیل کسی ( به جز مادر) از خواب بر نمی خیزد، فقط از تختی به تخت دیگر منتقل می شود؛  مثال: مکان بنده در حال حاضر: تخت مادر.
یک شب یلدای دیگه و یکبار دیگه تولد ویولون زن روی بام من :) دیدی که چیزایی هست که نمی شناسی، ندیدی، نخوندی، بعد از وقتی که برای بار اول جایی می بینی یا می خونی دیگه مصداق هاش زنده می شن، می تونی پیداشون کنی....اصلاً می شن روزمره ت....دیگه بعد از مدتی هر چقدر هم طبیعی باشن فکر می کنی اگه نخونده بودی یا ندیده بودی به هیچ وجه این مثال ها رو نمی فهمیدی، حتی تجربه هم تاثیر گذار نمی تونسته باشه....حالا برای من شده حکایت مفهوم "بیم و امید" / خوشی/ ناخوشی تو زندگی....به ساده ترین شکل اولین بار تو فیلم ویولون زن روی بام دیدمش و "خانه ای روی آب"....این که زندگی هر دو روی سکه رو داره، هم خوشی هست هم نا خوشی، خوشبختی مطلق وجود نداره، تغییر محیط یک اصله، هنر تو اینه که بدون اینکه گردنت بشکنه بتونی روی بام نوای زیبایی با ویولونت بسازی.....حالا دارم فکر می کنم اگه ندیده بودم می شد که این مفاهیم اینقدر زنده نشن؟ اینقدر زندگی من تلخ و شیرین آمیخته بهم نداشته باشه؟؟؟ می شد بزرگ بشی اما دنیات کودکانه بمونه؟؟؟  دوست دارم بگم تقصیر این فیلماست...کودکانه اونا رو مقصر جلوه بدم :) و بگم
چند وقتی ست که فرشته ی مرگ به شدت بر روی خانواده ی پدری تمرکز کرده تا حدی که امشب یادم نمی اومد که کی مرده ست کی زنده! امیدوارم این فرشته ی عزیز دست از سر ما برداره یه مدت رو خانواده ی کسی نره برای خودش همینطوری پرواز کنه و این قدر به خاطرات و اعصابو روان ما گند نزنه صبح برادره داشت صبحانه می خورد و در خلالش با من صحبت فوتبالی می کرد، با هم نتایج فوتبال اروپا رو بررسی می کردیم، نسبت به حذف یووه اظهار خوشحالی کرد و وقتی براش از مصاحبه بعد از بازی "پپ گواردیولا" گفتم بسیار خندید/ خندیدیم.....بعدش یه لحظه ترسیدم، به خودمون شک کردم که یا خدا! ما به چی می خندیم بقیه به چی می خندن! نکنه الان ما عججیبیم، یا کلاً من وظایف خواهریمو خوب انجام نمی دم، باید راجع به چیزای دیگه حرف بزنیم، و که چقدر ما بچه ایم هنوز احتمالاً..... در ادامه ی پست بالا:....کلاً در مرحله ی شک م، اعتماد به نفس منفی 50، قدرت تصمیم گیری در حدیه که برای هر چیز ساده از تهران تا لندن نظر سنجی میشه و دنبال تایید هستم و همه چیز تا جایی که میشه به تاخیر می افته....تاریخ این وبلاگ می گه که این مراحل خر چند وقت یه با