پست‌ها

نمایش پست‌ها از اوت, ۲۰۱۴
هیچ حسی بدتر از این نیست که تکلیفم با خودم معلوم نباشه! حالا علاوه بر این حس، حساس هم  شده باشی و حوصله ی یه کم تنش و استرس هم نداشته باشی. یعنی باورم نمیشه که این منم که دارم از استرس، دردسر و کوچکترین چیز منفی فرار می کنم، نمی دونم از کی اینطوری شدم، اما وقتی آدم های اطرافم می رن تو فاز منفی به شدت استرس می گیرم و تنها راه حلم شده فرار، حالا نه فقط آدمها، تو بگو عکس از غزه/ هواپیما/ فقر. تو کار هم حوصله ی استرس ندارم و با گسترش تم هایی مانند "کظم غیض"، "شاد کردن دل مومن" و "تقیه" همه رو به آرامش دعوت می کنم. نمی دونم این یعنی من خوبم که از استرس فرار میکنم یا اینکه یه جاییم خراب شده که طاقت یه کم صدای بلند و غر و سنگ صبور بودن مشکلات و ندارم. حالا خنده ی قضیه کجاست؟ تا قبل از همین چندوقت اخیرمن پای ثابت و گوش شنوای مشکلات مردم بودم، کی منو عوض کرده؟ خودش بیاد مسئولیتشوبه عهده بگیره.