پست‌ها

نمایش پست‌ها از اوت, ۲۰۱۵
"یه کشف نصفه نیمه دارم اما باید بنویسمش تا برام جا بیفته لابد..." این جمله ای بود که بیشتر از یه ماه پیش نوشتم، قرار بود پست خوبی بشه اما وقتی این همه مدت درفت شده یعنی که یا باید بی خیالش شد یا یه جوری نوشتش رفت....می نویسمش، همینجوری که بره، شاید جا باز شه دوباره بتونم بنویسم که از این ننوشتنه دارم کلی ضرر می کنم، نمی تونم خوب فکر کنم، حرفا تو ذهنم غوطه ور می شن اما به نتیجه نمی رسن، ننوشتن خر است. داشتم می گفتم....تئوریم راجع به تجربه کردنه...تو بالکن بودم، یهو خاطرات دو سال گذشته اومدن جلوی چشمام ،دیدم هر لحظه شونو حس می کنم، انگار بهتر می تونم ببینم چه اتفاقایی افتاده، می تونم بفهمم که چقدر عوض شدم و چقدر من حتی آدم چند ماه پیش هم نیستم، به یه آرامشی رسیدم، به یه حس احترام برای آدمهایی که فقط آدمهای این مسیر بودن، به جای خشم، غصه، افسوس یه حس پذیرش برام بوجود اومد، که این مسیر به این شکل طی شده و بدون اون آدمها ممکن نبوده، اما انگار الان تو یه بعد دیگه باشم، تو یه دنیای موازیِ دیگه، پس اونا دیگه نمی تونن باشن اما به هیچ عنوان فراموش نمی شن، ازشون متشکرم به خاظر نقشش