پست‌ها

نمایش پست‌ها از اوت, ۲۰۱۲
دیگه بر همگان واضح و مبرهن است که من چقدر باشگاه انقلاب و دوست دارم اما به معنی واقعی کلمه می تونم پذیرش و مسئولانش و آتیش بزنم. برای گرفتن کارت المثنی اقدام کرده بودم، اینقدر که نگران کارت باشگاه بودم گرفتن کارت ملی و گواهینامه در مقابلش چیزی نبود برام، از بس که سیستم اداری اینجا پول خورش زیاده و بوروکراسی بالاست (تازه خوب شده مثلاً). برای گرفتن المثنی باید بری پذیرش، خب من تو ماه رمضون رفتم و آخر سر هم نفهمیدم ساعت کاری 8:30 یا 9! به هر حال می ری پذیرش، بهت یه کاغذ میده، میری حراست، میری دبیرخونه! یعنی خودت با دست خودت میدی نامه تو شماره کنن! کاری که اونا باید انجام بدن. بعد خنده داری ماجرا اینه که دبیرخونه یه ساختمون دیگه ست. بار اول که رفتم بعد از کلی راه به دبیرخونه که رسیدم کسی که تو اتاق بود گفت مسئولش نرسیده (من اول وقت اداری رفتم). دو نفر تو اتاق بودن، می گفتن رییسمون نیومده، سیستمش خاموشه ما نمی تونیم کاری بکنیم. منم صبر کردم و نفس عمیق می کشیدم که خب اول وقته یارو تاخیر داره، تو از 8 اینجایی (7 صبح می رم تنیس) متوقع نباش. فکر کنم 15 دقیقه صبر کردم، وحشتناک عجله داشتم
بحث کارهای اداری و سرویس و خدمات دهی بخش های دولتی چیز جدیدی نیست اما خب چون تازه برام اتفاق افتاده فکر کردم گفتنش خالی از لطف نیست یعنی فقط امیدوارم موقتی بوده باشه، برای پام که رفتیم بیمارستان اختر باورم نمیشد بخش اورژانسش اینطوری باشه. تابلو ها نسبتاً خوب نصب شده بودند آدم ها تقریباً خوب پاسخگو بودند اما وقتی رفتیم پذیرش و کارمندش بعداز وارد کردن اطلاعات من و گرفتن رسید مالی گفت الان دکتر میاد می بینتت باورم نشد منظورش چیه. تجسم کنید پشت کانتر پذیرش یه تخت بود که یه بیمار پیر که شکستگی داشت روش بود و پرده هم نداشت که کسی ایشونو نبینه، به فاصله ی کمی هم یه پاراوان بود که مثلاً اون بخش و از بقیه اتاق جدا می کرد، حالا در بقیه ی اتاق یه سری آدم ایستاده بودند پرونده و عکس به دست و گوشه ی اتاق هم یه میز تحریر بود که یه "انترن" کنارش نشسته بود و داشت یه چیزایی یادداشت می کرد. بعد دکتر اومد و خیلی شیک رفت نشست و گفت مریض بعدی کیه!!!! فکر کن مریض های اورژانس بدون داشتن "پرایوسی" همینطوری سرپایی در حضور هزار نفر دیگه و بدون نوبت گوشه ی اتاق توسط دکتر ویزیت می شدن. اولش م
از چهارشنبه تا چهارشنبه  چهارشنبه ی گدشته تو تاکسی با دوستام بودم، پول و دادم و رفتیم رستوران، موقع حساب کردن پول رستوران دیدم کیف پوله نیست! گم شد. کارت ملی، گواهینامه، کارت بانک، کارت باشگاه، کارت مترو، کلید خونه، 20 تومن پول...از همه مهمتر کیف پوله سوغاتی بود یکشنبه شب خسته بودم، شی نو بی (موبایلمو) زدم به برق که شارژ بشه، چند دقیقه بعد اومدم جا به جاش کنم از دستم افتاد، دیگه شارژرش توش نمیره، یه چیزیش شکست چهارشنبه شب تو اتاق مادر بودم فکرم مشغول بود، پام خورد به تختش، انگشت کوچیکه ورم کرد، صبحش کبود شد، رفتم بیمارستان عکس گرفتم، نشکسته خدا رو شکر اما درد داره خلاصه این که من زنده م شما چطور؟؟؟
خیلی خسته م ،هفته ی سختی داشتم، سختیش رو هم حل نکردم و دارم با خودم می کشم این ور و اون ور، حس می کنم بدنم پر اسید لاکتیکه :) وقتی خسته می شم گیجی هم میاد روش، مغزم کار نمی کنه، خیلی راحت امشب کیف پولمو تو تاکسی جا گداشتم، همه چی توش بود، همه ی مدارکم، حتی کارت باشگاه و کارت مترو....خیلی خسته م