پست‌ها

نمایش پست‌ها از اکتبر, ۲۰۱۱
اومدم بنویسم که بله وقتی می گم باید رفت یه جای شلوغ یا برعکس یه جای دور افتاده درست می گم چون جامعه ی ایرانی شده یه جامعه ی بسته که همه با هم همزمان باید یا مذهبی بشن یا غیر مذهبی یا تکنولوژی زده، همه باید با هم یهو یه چیزی داشته باشن، از تردمیل تو خونه گرفته تا آیفون تصویری! و گرنه اون خونه دیگه خونه نیست، اومدم بگم که از این بسته بودن جامعه چه تو ایران چه برای ایرانی های خارج از کشور حالم بهم می خوره، از این گروه کشی ها از این تعاریف مسخره از این خط کشی ها...، اصلاً ما چه مذهبی باشیم چه لاییک ملت خط کشی هستیم، ملت چهارچوب های نفهمیده! ملت ترسو! ملتی که از آدم هایی که عضو گروهای تعریف شدشون نباشه می ترسه و یا بی اعتنایی می کنه یا مقابله....اومدم راجع به این چیزها حرف بزنم که این ویروس مزخرف نمی ذاره و یه هفتست منو انداخته و فکر کنم آخر سر منو بکشه :) از من که گذشت شما مراقب خودتون باشید که مریض نشید شاید منم زنده موندم برم یه جای شلوغ که از هر رنگ و سلیقه ای یه نمونه وجود داشته باشه آدم هاش اینقدر سرشون شلوغ باشه و اهل گروه بازی نباشن تا منم بتونم نفس بکشم و تو این جای بسته خفه نشم :)
یه دو سالی میشه که هر روز سر صبحانه یا ناهار (اگه خونه باشم) یا عصرونه وقتی یه کم وقت هست شروع می کنیم با هم حرف زدن، من و مادر و می گم، بعضی اوقات اونقدر طولانی میشه که من به قرارهام هم دیر می رسم اما باعث نمیشه یه سری از حرف ها رو نزنیم. مطالب خیلی گسترده هستند، از آخرین اخبار تلفنی با خاله ها گرفته تا بحث در مورد حرکت های یوگا و فروشنده های مترو. گاهی اوقات فقط خبر با هم رد و بدل می کنیم گاهی با هم تصمیم می گیریم گاهی برای بقیه تصمیم گیری می کنیم یا با هم علیه بعضی ها متحد می شیم، گاهی دعوامون می شه گاهی گریه می کنیم گاهی با هم مخالفت می کنیم گاهی می فهمیم که نباید راجع به کدوم موضوع با هم حرف بزنیم گاهی با هم به این نتیجه می رسیم که فلانی رو خیلی دوست داریم و تصمیم می گیریم باهاش خوب باشیم گاهی هم با هم می خندیم و اون وسط برادره میاد خودشو و موضوع مورد علاقشو بهمون تحمیل می کنه یا پا به پای میاد جلو. اینا رو نوشتم که یادم باشه، برام عادی نشه و حواسم باشه که با حرفهام اذیتش نکنم. پ.ن. یکی از موضوعات اختلاف فروشنده های مترو هستند، من شدید با این سیستم دست فروشی مخالفم و مادر شدید از