یک شب یلدای دیگه و یکبار دیگه تولد ویولون زن روی بام من :)
دیدی که چیزایی هست که نمی شناسی، ندیدی، نخوندی، بعد از وقتی که برای بار اول جایی می بینی یا می خونی دیگه مصداق هاش زنده می شن، می تونی پیداشون کنی....اصلاً می شن روزمره ت....دیگه بعد از مدتی هر چقدر هم طبیعی باشن فکر می کنی اگه نخونده بودی یا ندیده بودی به هیچ وجه این مثال ها رو نمی فهمیدی، حتی تجربه هم تاثیر گذار نمی تونسته باشه....حالا برای من شده حکایت مفهوم "بیم و امید" / خوشی/ ناخوشی تو زندگی....به ساده ترین شکل اولین بار تو فیلم ویولون زن روی بام دیدمش و "خانه ای روی آب"....این که زندگی هر دو روی سکه رو داره، هم خوشی هست هم نا خوشی، خوشبختی مطلق وجود نداره، تغییر محیط یک اصله، هنر تو اینه که بدون اینکه گردنت بشکنه بتونی روی بام نوای زیبایی با ویولونت بسازی.....حالا دارم فکر می کنم اگه ندیده بودم می شد که این مفاهیم اینقدر زنده نشن؟ اینقدر زندگی من تلخ و شیرین آمیخته بهم نداشته باشه؟؟؟ می شد بزرگ بشی اما دنیات کودکانه بمونه؟؟؟  دوست دارم بگم تقصیر این فیلماست...کودکانه اونا رو مقصر جلوه بدم :) و بگم اگه ندیده بودم اینجوری نمی شد...
غر هام که تموم میشه می بینم نه....دیدنشونو/ فهمیدنشونو اونقدر دوست داشتم که سعی کنم زیاد به این تحلیل آبکی م فکر نکنم به جاش فکر کنم که آخ چه خوب میشه که بلد بشم این مفاهیمو...تا تهشونو برم تا حدی که خودم قسمت دوم اون فیلما رو بسازم یا اگه ساخته شدن رو بتونم ببینم و بفهمم.....

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

غم قورت داده شده

Adrenaline Addiction