بعد از مدت ها  بدون نگرانی از دیر رسیدن یا نرسیدن و نگرانی از امکانات به کمک یه مدیر مهربون دوباره تونستم برم اتاق بازی بیمارستان محک و یه دو ساعت کامل با بچه ها بازی کنم، همیشه به خاطر شلوغی اتاق بازی  محک می رفتم بیمارستان مفید اما این سری جور شد و خود بیمارستان اصلی رفتم، حضور روانشناس تو اتاق بازی و یه داوطلب دیگه و امکانات بازی کامل از منچ و مار پله و اتللو گرفته تا فوتبال دستی و کیبورد باعث شد خستگی قبل از بازی با بچه ها یادم بره و لذت بودن کنارشونو با تمام وجود حس کنم
اتاق بازی یعنی بچه های شاد، یعنی ممانعت از حس افسردگی در بچه ها، یعنی تلاش در معمولی کردن زندگیشون  و بچه های این دفعه  از علی گرفته تا امینه ای که فقط ترکی می فهمید فوق العاده بودن، شاید ضعیف ترین فرد تو اتاق خودم بودم از بس که مثل "مفید" عمل می کردم و همش نگران مقررات بودم و چون تو جمع از همه غریبه تر بودم شاید خجالتی هم بودم و کلاً خاله ی سخت گیری بودم، یادم می رفت خب اینجا بچه ها می تونن وسایل بازی رو ببرن، یا میشه باهاشون منعطف تر بود، از اتاق که بیرون می رفتن سکته می کردم که کجا میرن اما خب تو بخش  جای نگرانی  نبود....در مجموع بیشتر از بچه ها به نظرم به خودم خوش گذشت که کنار اونها شاد بودنو راحت بودنو لذت بردنو دو ساعت کامل تجربه کردم....ای کاش که باز کارم اجازه بده برم پیششون

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

غم قورت داده شده

Adrenaline Addiction