هم چنان تولده وبلاگم

بچم شبه یلدا یه سالش شد.با اینکه کم کم بهش سر می زنم و محیطش وحشتناک برام شخصیه خیلی دوسش دارم.دوست داشتم روز تولدش پست بذارم ولی نشد چون امسال من دو تا شبه یلدا داشتم
پنجشنبه دبیرستان سابقم مراسم شبه یلدا داشت.بچه های فارق التحصیل برنامه گذاشته بودن تا صبح.منم هشت رفتم اونجا تا دوازده و نیم.شتر و چند تا دیگه از دوستام و دیدم.حرف زدیم و روپولی بازی کردیم.کم بود ولی خوش گذشت.من شب نموندم چون صبح ساعت هشت باید محک می رفتم.دوباره خیریه بود و این دفعه من غرفه ی آش بودم.بعدن میام تعریف می کنم خیلی با حال بود.شتر به همراه خانواده و یه دوستشون اومدن و باز من خوشحال شدم دیدمش
شب هم رفتیم خونه ی مامان انسی و شب یلدا رو با هم بودیم.انسی و آقای همسرشم بودند و کلی خوش گذشت.نیمه شب که برگشتیم خسته بودم و به پست جدید نرسیدم
این پست و نصفه قبول کنید تا بیام یک سری توضیحات مبسوط بذارم

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

غم قورت داده شده