- من فکر کنم تنها بلاگری هستم که وقتی خودم می خوام برای کامنت های پست خودم جواب بنویسم، نا شناس این کارو می کنم و لاگ نمی کنم!!! خب سخت لاگ کردن آدم می خواد زود جواب بنویسه (تنبلی و دارید دیگه؟)، این سیستم کامنته هم منو سیو نداره، خنگ منو نمی شناسه، یا شایدم میشه سیو کرد من نمی دونم!!!؟؟؟
- خب بازار محک خیلی خوب بود مثل همیشه، من غرفه ی ماء الشعیر بودم با یه نفر دیگه، جالب بود تجربش، دیگه حرفه ای شده بودم وسطاش در عرض 5 ثانیه (مثلن) هم شیشه باز می کردم هم نی میذاشتم هم پول می گرفتم هم قبض پاره می کردم هم دکور میزمو مرتب می کردم، تازه برای تبلیغ غرفه هم خودم هی ماء الشعیر می خوردم (اونم پشت میز و خلاف آیین نامه انضباطی D:) اما آخر سر یاد نگرفتم با دست شیشه رو باز کنم!!! حالا ایشالا بازار بعدی. چند تا دوست خوب و دیدم اونجا دوست داشتم چند تا دوست دیگه رو هم ببینم که نیومدن. من یه عادت خیلی جالب دارم وقتی غرفه دار هستم، اونجا خب خیلی ها خرید می کنن و سختشونه که با وسایل این ورو اون ور برن به همین خاطر به غرفه دار هایی که دوستشون هستن وسایلوشونو میسپرن، خوب اگه بازار اومدین به من خریدهای غرفه ی خودمو نسپرید چون تجربه نشون داده که من هواسم پرت میشه و دوباره اونا رو می فروشم!! بازار اول این بلا رو سر دوست دوستم آوردم (کلی شرمنده شدم البته، اونا هم این داستان و کردن پیراهن عثمان) و این سری برادر عزیزم دلستر خرید و به من گفت براش بیارم خونه! فکر کن که من آورده باشمش !
- وااای منم فکر کنم به زودی به این جمع تحریم کنندگان تلویزین ایران بپیوندم. برنامه های در طول روزو دیدید تا حالا؟؟؟ آقا افتضاح! مزخرف! اصلن برو بالاتر! تمام انرژیشونو برای شستشوی مغزی مستقیم گذاشتن تو برنامه های صبح، بازم صد رحمت به برنامه های شب، شب ها آبرو داری می کنن به خدا. صبح ها ناوارو می بینم البته ( اگه خونه باشم)، دروغ چرا!
پ.ن. یه دوست گلی دارم من که شب ها که با هم میچتیم و می فهمه من می خوام پست جدید بذارم شروع می کنه به حدس زدن در مورد مطالب من، این کارشو خیلی دوست دارم، کلاً یه جور با نمکی مطالب و دنبال می کنه و کلی می خندیم در مورد بعضی موضوعات، با عنوان ناشناس هم کامنت می ذاره، دوسش دارم خوب دوستمو! ( این عبارت آخرو با لحن خودم بخونید!!!!!!)
- خب بازار محک خیلی خوب بود مثل همیشه، من غرفه ی ماء الشعیر بودم با یه نفر دیگه، جالب بود تجربش، دیگه حرفه ای شده بودم وسطاش در عرض 5 ثانیه (مثلن) هم شیشه باز می کردم هم نی میذاشتم هم پول می گرفتم هم قبض پاره می کردم هم دکور میزمو مرتب می کردم، تازه برای تبلیغ غرفه هم خودم هی ماء الشعیر می خوردم (اونم پشت میز و خلاف آیین نامه انضباطی D:) اما آخر سر یاد نگرفتم با دست شیشه رو باز کنم!!! حالا ایشالا بازار بعدی. چند تا دوست خوب و دیدم اونجا دوست داشتم چند تا دوست دیگه رو هم ببینم که نیومدن. من یه عادت خیلی جالب دارم وقتی غرفه دار هستم، اونجا خب خیلی ها خرید می کنن و سختشونه که با وسایل این ورو اون ور برن به همین خاطر به غرفه دار هایی که دوستشون هستن وسایلوشونو میسپرن، خوب اگه بازار اومدین به من خریدهای غرفه ی خودمو نسپرید چون تجربه نشون داده که من هواسم پرت میشه و دوباره اونا رو می فروشم!! بازار اول این بلا رو سر دوست دوستم آوردم (کلی شرمنده شدم البته، اونا هم این داستان و کردن پیراهن عثمان) و این سری برادر عزیزم دلستر خرید و به من گفت براش بیارم خونه! فکر کن که من آورده باشمش !
- وااای منم فکر کنم به زودی به این جمع تحریم کنندگان تلویزین ایران بپیوندم. برنامه های در طول روزو دیدید تا حالا؟؟؟ آقا افتضاح! مزخرف! اصلن برو بالاتر! تمام انرژیشونو برای شستشوی مغزی مستقیم گذاشتن تو برنامه های صبح، بازم صد رحمت به برنامه های شب، شب ها آبرو داری می کنن به خدا. صبح ها ناوارو می بینم البته ( اگه خونه باشم)، دروغ چرا!
پ.ن. یه دوست گلی دارم من که شب ها که با هم میچتیم و می فهمه من می خوام پست جدید بذارم شروع می کنه به حدس زدن در مورد مطالب من، این کارشو خیلی دوست دارم، کلاً یه جور با نمکی مطالب و دنبال می کنه و کلی می خندیم در مورد بعضی موضوعات، با عنوان ناشناس هم کامنت می ذاره، دوسش دارم خوب دوستمو! ( این عبارت آخرو با لحن خودم بخونید!!!!!!)
نظرات
_-_-_
چي چي تبليغ ميكني بياييم بازاره محك ؟ قند خوب باباتون پول ميگيرين . كدوم خري دلستر رو 1000 تومن داده كه شما ها ميدين ؟ تازه تو كه جنساي فروخته شده رو دوباره ميفروشي :))))))
_-_-_
لاگ كردن هم اينقدر سخت نيست و تو كه صاحب خونه اي وقتي رعايت نكني ، پس ما هم ديگه رعايت نميكنيم.