خب می خواستم بیام یه غر اساسی بزنم در حد بنز، اما الان چون دو دقیقست که بالاخره بعد از یک سال انتظار من ای. دی. اس. ال دارم کلن غرم نمیاد.خیلی مبارکم باشه، واقعن بهش احتیاج داشتم. این قدر خوشحالم که تقریبن فکر نمی کنم به اینکه کامپیوترم هنوز خرابه و ممکنه همین الان ری استارت کنه.
خب دوره ی افسردگی تموم شده البته هنوز آثاری از دوره ی نقاهت قابل پیگیریه. دارم فکر می کنم شاید اصل داستان به خاطر اون تلفن نبود شاید به خاطره اون کتاب بود که ریختم به هم، یا شایدم...یا شایدم چون کلن در حال به هم ریختن بودم هر چیزی معمولی اطرافم می تونست تبدیل بشه به یه دلیل اصلی برای شروع یه دوره ی مزخرف.
یه عالمه حرف دارم برای زدن و اگه یه شب دیگه این داستان ننوشتن ادامه پیدا می کرد حتمن خفه می شدم. قشنگ تا اینجا حرف دارم برای گفتن و خواب و رویا دارم برای تعریف کردن و یه عالمه تحلیل شخصیتی و این حرفا، باید ذهنمو متمرکز کنم و بنویسم.برم یه چرخ اینترنتی بزنم و بیام.دلم برای نگار و موج تنگ شده. خوبین؟ بچه هاتون خوبن؟ بیام زودتر بخونمتون

نظرات

Ng.A. گفت…
قربونت برم دوستم... من هم دلم تنگ شده برات! تو توی فیس بوک نیستی؟
برم سرچ کنم راستی! :) :)

دیگه باید زیاد زیاد بنویسی ها....
امیرحسین گفت…
ای خدا! نمردیم و یکی تو این دنیای بی در و پیکر دلش برا ما تنگ شد! دستت درد نکنه!
اون جریان کمک هم هست. ایمیل میزنم الان. مرسی خلاصه.
پور پدر گفت…
خب بالاخره یک خبر خوبی از اینجا رسید...
خواهشا حالا که اینترنت هم ردیفه دیگه تند تند هی هی آپ کن

پست‌های معروف از این وبلاگ

غم قورت داده شده