برای ثبت در تاریخ و به عنوان صدمین پست: کاردینال امروز برای من، رییس مستقیمم و سرپرست یه واحده دیگه سبد گل و شکلات فرستاد. کارش واقعن قشنگ بود همین طور سلیقش. دروغ چرا الان که آخره شبه و ساعت 9 از جلسه با کاردینال اومدیم بیرون احساس تنهایی سازمانی میکنم و یه کم نگرانم که جای من اونجا هست یا نه؟ اما نمی تونم منکر کار قشنگ کاردینال بشم. هنوز سرما خوردگیم خوب نشده اصلن نمی کشم عکس گلمو بذارم. در اسرع وقت ایشالا
27 اسفند! تا ساعت 6 سر کار بودم و منتظر بودم فایل 170 مگیم تو "دراپ باکس" آپلود بشه و من با خیال راحت سال 93 از دفتر بیام بیرون که نشد و من لپ تاپ شرکتو زدم زیر بغلم و اومدم بیرون که سر فرصت گزارشو بفرستم و با خودم گفتم گور بابای گزارش! امشب به دست مدیریت نرسه کسی نمی میره. پس، فردا می فرستم :دی 28 اسفند! لپ تاپ و زدم به برق، فایلو دوباره آپلود کردم و از خونه زدم بیرون که در48 ساعت باقی مونده به سال نو یه ذره به کارها و خرید ها و ....برسم و به خودم حال و هوای عید بدم. خرید عجله ای با مادر، انجام امور اداری با پدر و قرار یهویی با "ک" و "ه" از دستاوردهای پنج شنبه بود. 29 اسفند! اتاقم گند بود، یه عالمه خرید داشتم هنوز! برای اعضای خانواده عیدی نخریده بودم، دیگه داشتم استرس می گرفتم، یه دوست دیگه هم خرید هفت سین داشت که وسط بارون موفق شدیم کارهای اون و اکثرکارهای منو انجام بدیم. عصربرگشتم خونه و مشغول تمیزکاری شدم. آخ که چقدر خونه تکونی دوست دارم! امسال از بس در عجله بودم که نشد به موسیقی گوش بدمو کار کنم اما در عوض فکرکردم، تخیل کردم، مرور کردم، آر
نظرات
این آدم چه نسبتی با شما داره که گل میده!
خودت رو سریعا به نزدیکترین کلانتری معرفی کن!!!
خجالت نکشیا ! یه مهونی هم نده خوب ؟؟؟؟