هنوز کتاب و سی دی و یادداشت هایم خانه ی مادر است، آخر هفته در حد 5 تا کیسه ی نیمه پر، کاغذ و دفتر برگرداندم خانه و دیشب تا دو ی نیمه شب مشغول مرتب کردن.
اکثر نوشته هایم یادم بود اما بودن جزییاتی که کامل فراموش کرده بودم و بهت زده شدم از حرف آدم ها از خودم که حرفها را با لحنشان و نگاهشان ثبت کردم و اینکه آخر هر نوشته راه حلم را هم نوشته بودم....بعضی اوقات قرار بوده صبر کنم، بعضی اوقات حذف بعضی دیگر هم برومو یاد بگیرم که نوشته های تکراری کمتر داشته باشم.
از موضوعات و نوشته ها که بگذریم برایم عجیب بود که چرا در مدت زمان چند سال اینقدر خط من تغییر کرده، اگر این تغییر ظاهری نشان از تغییر درونی باشد که ماجرا جالب تر هم می شود.....به هر حال عادت خوبی ست این نوشتن، نوشتن هایی که کسی قرار نیست بخواند و فقط و فقط تو برای خودت می نویسی، رنگ و بویش جا افتاده تر است

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

غم قورت داده شده