این روزها سالروز مرگ ماری ست،از کما تا دفن.... دلم برایش تنگ شده، کلاً  دل تنگی معضل این روزهاست، آیدا می خوانم، می خورم این  روزها، نگار که نیست آیدا می خوانم بیشتر و چه خوب می گوید از زهرا خانم از روتین ها و از تلاشی که کرده....
می خوانم و می خواهم بنویسم از شب یلدا...
یلدای امسال اینجا 8 ساله شد، غیر معمول ترین یلدا را داشتم، شلوغ از صبح علی الطلوع! گریه کردم و دعوا با مادر و آشتی سریع پشت سرش....
روز خراب شد اما، به معاشرت دوستانه که رسیدم هم  مراسم نازکشی من ادامه پیدا کرد و دوست مذکور تلاش بی وقفه کرد برای سرحال کردن من و اجرای مراسم تفال و غیره و ذالک....مراسم خانوادگی جدی تر پنجشنبه برقرار شد به همراه خاله بازی :) خوش گذشت.
هر ساله شب یلدا برای ویولون زن روی بامم چیزی می نویسم، امسال به علت مسایل عنوان شده و شلوغی ذهن الان می نویسم که 93 بیشتر از 10 بار فکر کردم که باید اینجا را بست و از ابزار آلات جدید استفاده کرد، که با وجود ایسنتاگرم و جی پلاس وفیس بوک و وایبر و کوفت و زهر مار، بلاگر روزهای آخر عمرش را هم 100 سال پیش سپری کرده اما هر بار با یه ایده ی جدید که به عمل هم در نیامد طبعا ًاینجا را نگه داشتم، در این خلوت بازار خواننده در بلاگر، دوستی اینجا را به کمک خودم کشف کرد، همان دوستی ست که کتاب ویولون سیاه را هدیه داده و از شدت مشترک شدن ویولون ها هیجان زده شده بود و در خواست پست سفارشی داشت :)
هر چه می گذرد به داشتن فضایی مثل اینجا بیشتر احتیاج پیدا می کنم. آنجا که حالم خوب است self-disclosure در اینجا  برایم بالای 100 است و پر حرفم، زمانی هم که حوصله نداشته باشم با هزار رمز و راز چیزی می نویسم که احتمالاً فردایش نمی فهمم حتی ازچه نوشته ام....در هر صورت ویولون زن روی بام محل امن من است، چه بشناسند من را یا نشناخته اینجا باشند، ویولون زن روی بام برای من یادآور زندگی واقعی ست که واقعیت را هر لحظه می بینی، خطر روی پشت بام بودن را می بینی اما ویولونت را میزنی.....اینجا را دوست دارم


نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

غم قورت داده شده

Adrenaline Addiction