بعد از جلسه روز زن و تبریک گفت، از این مدل تبریک رییسا، یه کم ناشیانه اما مطمئن تبریکشو گفت و ما زنها رو به "قدر خودتونو بدونید" توصیه کرد. نمی دونم چرا "تت تاثیر" قرار گرفتم یه کم کارامو جمع و جور کردم و کتاب و برداشتم رفتم تو اتاقش یه موضوع رو دابل چک کردم باهاش و بعد گفتم نشون به اون نشون که اون دفعه حرف روانشناسی زدیم یه نگاه به این کتاب بنداز شاید خوشت اومد. گفت تی. ای رو بهت گفتم؟ گفتم نه. گفت پس بشین.....
فکر کنم یه ساعت از تجربه ش از تی.ای روانشناسش، دخترشو و زنش گفت، یه کم اولش "آنکامفتبل" شدم، چیزای کلی ای می گفت همونطور ناشیانه اما با اشتیاق که نمی تونستم به همون اندازه خودمو مشتاق نشون بدم....اما بعدش که کتاب و ورق می زد و از "نداشتن راز" و " از همون روز استاپ کردیم" و حرف زد منم راحت شدم، پریدم وسط حرفشو گفتم منم می رم پیش روانشناسم و ....ذوق کرد، تا حالا ندیده بودم کسی از اینکه "منم می رم" پیش روانشناس اینقدر ذوق کنه، تقریباً ناراحت شد که منظم نمی رم منم قسم و آیه که به خدا به مشکل بخورم می رم پیشش تو نگران نباش....روز جالبی شد و برای خودم عجیبه که بدونم چی شد که با  رییسی که هنوز بحث حقوق و بیمه و شرح وظایف و شخم نزدیم دارم از حس نزدیکم به مشاورمو سنت حسنه ی دیدار مشاور پس از تعطیلات نوروزی تعریف می کنم، خدا خودش بخیر کنه
پ.ن. کتابِ کتاب بلوغ دوم بلوغ روانیِ خانم دکتر مفیدیه، روحش شاد، که الیوم بر همه ی مسلمین و مسلمات خواندش واجب می باشد.

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

غم قورت داده شده