بعد از مرگ ماری حس های عجیبی رو تجربه کردم، نتیجه ی یکیش این شد که رفت تو مخم که این سه شنبه برم سفر، خب اولین نیت مشهد بود، یه روزه، در سکوت؛ بی سر و صدا احتمالاً می خواستم فقط دو تا از دوستام بدونن و مادر، ماشینو بذارم فرودگاه و برم و برگردم، نتیجه این شد که مشهد شد -19 و پروازها کنسل....
صبح زود "ه" زنگ زد که بیا سه شنبه بریم فریدون کنار و "درنا" ی مهاجر و ببینیم، وقتی داشتیم تخیل می کردیم هنوز اخبار استان های شمالی رو نخونده بودم
اوضاع تهران هم که اینجوریه.....دیگه تصمیم گرفتم بشینم خونه و تا سه شنبه به همه ی خداهای موجود در زمین دعا کنم که این سه شنبه بخیر بگذره و من توبه کنم از نیت سفر و برنامه ریزی....همانا ذهن من لال شود اتفاق بهتری در اطرافم خواهد افتاد

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

غم قورت داده شده

Adrenaline Addiction