یکی از خلاق ترین نویسنده هاست، نوشتن کار حرفه ایش نیست اما اونقدر خلاقه و اونقدر سبک نوشتنش خاصه و اونقدر آدمیه که با خودش راحته که حتماً نوشته های بدون امضاش هم قابل شناسایی هستند. مثل اکثر وبلاگ نویس های هم دوره ی خودش کمتر می نویسه اما قدیمی های بلاگستان می شناسنش و خودشو و نوشته هاشو دوست دارند، دختر خاله ی عزیز من به گردن ویولون زن منم حق داره، همیشه کمکم کرده و همراهم بوده، بهترین خاطره های دنیای مجازی من همیشه با انسی بوده که هیچ وقت فراموش شدنی نخواهند بود. لبخند ملیح
زندگیم شده بازی دمینو (domino). برنامه هامو منظم می کنم، کارهام مشخصه، اما برنامه، برنامه ی شلوغیه. برنامه ی روزانه ام به دیواره که هر کی هم که رد شد دید من خوابم بیاد برنامه رو نگاه کنه اگه وقتشه بیدارم کنه. کارهای روزانه ام شده مثل بازی دمینو. هر یه دمینو یکی از کارهاست: کلاس، کار، کلاس، کتاب، ورزش، غذا، خونه، فیلم، کار....همینطوری این دومینوهای سفید با خال های سیاه رو می چینم و می رم جلو، تو یه ردیف صاف هم نمی چینم، شکل می دم به چیدمان، یه جورایی از بالا مثل پیچ های جاده چالوسه، می ره جلو، زمان می گذره. در ظاهر همه چیز خوبه اما اون وسط ها خسته هم می شم به نظر من من اندازه ی دمینو ها نباید برابر باشه، همشون نباید یه قد باشند اما این "دمینو ست" رو من درست نکردم از کارخونه که اومده این شکلی بوده؛ همه یه اندازه، همه یه قد. گاهی خسته می شم، یکی از دمینوها رو میندازم، اون کارو انجام نمی دم، وقتی می افته می خوره به بغلی، اونم می افته می خوره به بعدی....می ره تا آخر ردیف، شانس بیارم دمینو اولی نزدیک ته ردیف باشه که تعداد دمینوهای افتاده کم باشه...یه کارو که انجام نمی دم برای جبران...
نظرات