- چند وقتیه وبلاگ نمی خونم، وبلاگ می خورم...غرق در نوشته های دو آیدا هستم و خب برای شادی روح "لنگ دراز"
- پله ی آخر و دیدم و چسبید، بعضی صحنه ها حجم غمش بالاتر از ظرفیت من بود شاید باید باز زمان دیگر که کمتر غمگینم فیلم رو ببینم
- تولد مادر (فرشته) ست و من امروز امتحان مدیریت مالی داشتم و شب عروسی دعوتیم و من ناراحتم که چرا امروز برایش جشن نمی گیریم و چرا امروز خونه نیستیم تا بتونه از قدرت روز تولدش استفاده کنه (همون قدرتی که هر کسی که روز تولدشه هر دستوری بده بقیه باید براش انجام بدن)
- بازار شب عید محک بسیار خوش گذشت مخصوصاً که من و بللی هم نشستیم و یه آقایی که اسمش یادم نیست کاریکاتور ما رو کشید، به سختی البته، چون ما بسیار وول خوردیم و خندیدیم :دی کلاً چند وقتیه که یه کارایی تو بازار محک برامون سنت شده که من دوست دارم، مثل حوردن هات داگ با بللی، یا "نوشیدنی بین المملی" با دوستان همراه :)
- کلاً در شش ماه دوم سال به خاطر ترافیک و پروژه ی صدر عزیز پیر شدم اما 5 ماهش یه طرف این اسفند عزیز یه طرف دیگه، له م کرد، نمی دونم چرا اینقدر مسافرت درون شهری داشتم؟ چرا ایم قدر کارام تو هم تو هم بود؟ دچار خستگی مزمن شدم و قدرت انجام کارهامو ندارم، هر روز می بینم برنامه چیه و اسب وار می افتم دنبال کارها، بعضی هاشون اونقدر استرس زا یا حجیم هستن که قاعدتا باید بهشون بگم نه، اما همون طوری اسب وار و بدون فکر می رم جلو یه جوری انجامشون می دم، نتیجه ی چنین زندگی ای این میشه که دوبار خط مترو رو اشتباه سوار شدم، پروژه ی برندینگ و بی دقت انجام دادم، یک ناهار مهم رو با دوستام از دست دادم به خاطر گیج بازی و خب بهتره به بقیه نتایج فکر نکنم :) درست میشه بالاخره، مگه نه؟

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

غم قورت داده شده

Adrenaline Addiction