یه دوره ی جالبی رو دارم می گذرونم که آدم های اطرافم دور و نزدیک با زیبایی و ظرافت از روم رد می شن،  قبول که من حساس هم شده م و قبول که من هم اشتباه کرده م اما این که با هم در توالی های تعریف شده این از روی من رد شدن اتفاق می افتد جای بسی شگفتی/ تشکر/ قدردانی.....و نمی دونم چی چی دارد. نا شکری نمی کنم :)  از اونجا که خودم مرض این رو دارم که ای انسان های زندگی من تو رو جون هر کی دوست دارید فیدبک بدید، حرف بزنید، نذارید تاریکی ها ذهنتونو مشغول کنه باید با هم حرف بزنیمو این چیزا، کلاً استقبال هم می کنم ، اما خب اگه قرار باشه همه با هم تصمیم بگیرن این اتفاق بیافته منم احتمالاً باید یه سر و سامونی به این ماجرا بدم که 1. دوستان لطفاً تو صف بایستید. 2. لطفاً سر فرصت مطرح کنید 3. از اول میشه تعریف کنید؟ که منم یادم بیاد چی بوده؟ 4. متاسفم  که حرف من/ رفتار من این حسو بوجود آورده، چی کار می تونم بکنم برای جبرانش؟؟؟ (یه  مورد داشتیم  میگفت جای جبران نداره!!!! بعد واقعاً به اون وحشتناکی نبود به مولا) 5. نمی دونم دیگه، چیزی به ذهننم نمی رسه الان
کلاً  این روابط انسانی چیز  پیچیده ایست، بالا و پایین زیاد داره، من خودم گاهی از حس های مختلف خودم به آدم های اطرافم و حس های مختلف متفاوت و متغییر آدم های اطرافم به آدم های اطرافشون/ اطرفمون در عجبم و کلاً سر در نمیارم اما فکر می کنم یه  جای کار گیر کردیم، بین یه حس ایرانی/ فرنگی ماجرا...که به حس ایرانیمون بر می خوره به روش فرنگی می خواهیم مطرحش کنیم و بعد تهش یه جوره عجیب شله قلمکار طور معلوم نیست که بخشیدیم؟ گذشتیم؟ فراموش کردیم یا چی؟ اصلاً اینجوری که ما گفتیم  طرف اصلاً عذر خواهی هم کرد فرضاً، بعد با اون حرفهایی که ما بارش کردیم  آیا حاضر خواهد بود که دوستی ادامه پیدا بکنه یا نه....اصلاً گفتیم برای چی؟ دلمون خنک شه؟ حقمونو بگیریم؟ مشکللو حل کنیم؟ از اینجا به بعد و بهتر با هم طی کنیم؟؟ که هر کدوم از دلیل ها به نظرم منطقیست فقط مهمه که طرف علتش برای خودش روشن باشه....خلاصه تجربه ی  عمیق این چند وقته بهم ثابت کرد که در این حوزه بسیار بچه هستم اما مشتاق یادگیری ....من الله توفیق + لبخند ملیح

نظرات

سارا گفت…
هوم، می فهمم چی میگی، ما خودمون یه همچین چیزی رو تجربه کردیم، و حداقل برای من اینطوری بود که من دفعه ی بعد ( که امیدوارم نباشه!!! :دی) اگر چنین چیز اکواردی پیش اومد؛ بتونم همون لحظه بگم...با احساسات خودم صادق باشم و بتونم خواسته یا انتظارمو بگم...
حالا اینکه درس گرفتم یا نه، فک کنم الان تو همین مورد به خصوص، دارم نشون میدم که مثلا چقدر حساسم هنوز بهش..بهت مثلا رک میگم که این کارو دوس دارم بکنی..یا دوس ندارم بکنی..
من اشتباهم اینه ( نمی دونم حالا واقعا اشتباهه یا نه) که همه چیو منطقی می سنجم، شاید مثه همین مورد، باید به احساساتم، هر چند خودخواهانه، و لوس! و ننر! بها بدم!
اگر مثلا من رو این قضیه حساسم و هرت میشم، پس هر چقدرم برای تو لوس و ننر باشه درکش! بهت میگم!
خودش خیلی پیشرفته!
حالا در مورد اینکه گفتی، جبران نمیشه...
اینم می فهمم، و نمی تونم بگم که مثلا تقصر اون کسیه که نگفته، یا تقصیر کسیه که براورده نکرده...
به قول تو ما بین دو تا فرهنگ گیر کردیم.
با جفتش داریم زندگی می کنیم و همین باعث میشه نتونم نظر شفاف بدم که مثلا، تو این جریان من مقصر بودم یا تو.
آیا این انتظاری که مثلا فلان فلان فلان، با توجه به فرهنگ ایرانی ما که ملت پشت همن و یا حتی دارتانیان!!! که یکی برای همه، همه برای یکی! این انتظاره بی خود نبوده؟
و یا با توجه به فرهنگ، رک و شفاف بگو هر چی میخای از من، انتظاره بیخود بوده!
درسته جبران نمیشه، ولی در آخر رفلکت کردن رو خود دو طرف چیز مثبتیه که از توش در میاد.
البته اگر ملت برن و رفلکت بکنن.
اگرم از نوعی باشن که صرفا توقع داشته باشن یه طرفه همه چیز درست بشه، که خوب هیچی دیگه...


بعدشم به نظرم به حس خودتوم بستگی داره...
مثلا یه نفر میاد میگه من فلان کارو دوست داشتم بکنی برام..یا حرفو بزنی یا هر چی.
ولی تو اصولا دوست نداشتی برای اون آدم اون کارو بکنی!
پس تو خودت احساس بدی به وجود نمیاد
چون اصلا از اینکه این کارو نکردی ناراحت نیستی...فقط یه مکالمه ی ناخوشایند داری با کسی که توقع بیجا از تو داشته!


اما وقتی درونت مثلا اذیت میشی که طرف رو دوس داری...و از اینکه مثلا خودت این حس رو ندیدی و یا نکردی، از این ناراحت بشی.

من که اینطوریم...اگر واقعا کسی مهم نباشه، خوب ناراحتم نمیشه...تازه از اون ناراحت میشم که چه توقع بی ربطی داشته!
ولی اگر مهم باشه، فکر میکنم و سعی می کنم مثلا فکری به نظرم می رسه جبرانش کنم یا هر چی.

طولانی شد!!! ولی خوب پست خوبی بود حیف بود نظق نکنم!

پست‌های معروف از این وبلاگ

غم قورت داده شده

Adrenaline Addiction