- آدم گاهی با خودش فکر می کنه، چه غلطی کردم، تو چه دردسری خودمو انداختم، من که داشتم زندگیمو می کردم.... آخه چرا اینجوری شد؟؟
- اوضاع اقتصادی اینقدر وحشتناک شده که دیگه منم ریخت و پاش نمی کنم دیگه، تو دیگه خودت حدیث مفصل بخوان و این حرفا
- من بعد از مدت ها باز دنبال یکی می گردم بیاد برنامه ریز من باشه، نبود؟؟؟ رسماً کار و زندگی قروقاطی دارم باز
- فکر کنم تا الان هیچ وقت این قدر درونگرا نبودم، رفتیم سه تایی بیرون، کلی حرف قشنگ می زنه بهمون بعد من اخفش وار نگاشون می کنم فقط، یه چیزی می گم که خودمم نمی شنوم و به حرف بقیه گوش می دم...چه وحشتناکه درونگرا بودن
- بعد از هزار سال رفتیم چیتگر، چسبید اما خب چرا مردم این شکلی ان؟؟؟ یعنی آدم هایی که اونجا بودن قشنگ مال یه کره ی خاکی دیگه بودن
- دهکده ی آبی پارس شدیداً پیشنهاد میشه، به ما که خیلی خوش گذشت :)
- خب خدا بگم این انگلیسار و چی کار کنه که این روزا آدم از صدای عطسه ی خودشم می ترسه، یعنی دیگه حتی نمی تونی بدون ترس و بدون فکر عطسه کنی و فکر کنم همون موقع که بعد از 40 دقیقه تلفن حرف زدن تو کوچه ی خونه ی مادربزرگ ترسیدم، این سرماخوردگیه شروع شد، یه چند روز مبارزه اما بعدش شروع شد. رسماً شنبه ی گذشته فکر میکردم که یکشنبه صبح و نمیبینم، حدود 5روز تو خونه افتادم اما زنده موندم، به قول دوستم خوکی بود؟؟ فک نکنم!(آخه دکتر نرفتم!). مچ نبود با علائمش اما منو خوب انداخت، خب از عوارض و معایب این خونه نشینی براتون بگم که فهمیدم من یکی تحمل زندان انفرادی و ندارم، یعنی به خاطر هیچ چیزی، هیچ دلیلی، هیچ اعتقادی حاضر به تجربش نیستم. دو اینکه وقتی مریضم غیر قابل تحملم (البته میدونستم، صحه گذاری شد)، کسی نباید باهام حرف بزنه. ایمیل، تکست، کتاب ok اما مکالمه اصلاً، یعنی مشکل اینجاست که نمیدونم وقتی کسی باهام حرف میزنه اون صداش چی داره که اذیتم میکنه، موسیقی خوبه ها اما حرف!!! فکرشم نکن، جوک میخوای تعریف کنی پایما، اما لحن صدا که نرمال میشه یا سوالی میشه نمیکشم، وقتی درد دارم هم همینطورم، برای تحمل درد ...
نظرات