دیروز تلخ بودم، این چند روز گذشته تلخ بودم، بی اعصاب!!! بد قلق، پر از شک و بدبینی! یه موجود مزخرف! خودم هم می دونستم که خوب نیستم باید از بدی ها دوری کنم که نبرم یا سعی کنم خودمو کنترل کنم اما خب نشد/نکردم....دیروز بعد از اون تلفن دیگه ریختم بهم....اما خدا رو شکر دوست خوبی دارم که می خواد من احساس تنهایی نکنم، کلی ملکه وار بهم رسید و گفت سخت نگیر و کلی حرف های قشنگ زد برام که اینقدر تلخ بودم که نمی دیدمشون ولی اون صبوری کرد و ، من الا خوبم...درس بزرگی بود دیشب. مرسی دوستم
- از چند سال پيش با برادره و دخي خاله ها شروع كرديم متفاوت سلام و خداحافظي كردن با هم، اولش فقط براي خنده و شوخي و مسخره بازي بود اما الان كه فكر ميكنم مي بينم ديگه باهاشون نتونستم درست حسابي سلام عليك كنم، يكي ديگه از اهداف اين پروژه ي مهم تنوع هم بوده به هر حال (جلوگيري از تكرار كليشه ها و اين حرف ها...)، حالا اين داستان شده عادتم ديگه با دوست هاي صميمي هم يه جور خاص صحبت رو شروع مي كنم، اصلاً يه سيستم اتوماتيكي شده خودش كه هر چند وقت يه بار با يك عبارت خاص حرف هام شروع ميشه بعد عبارت كهنه ميشه و يكي جديد مياد، اما! يه سري كلمات هستند فقط بين منو يه سري از دوست هام استفاده مي شن يا مي شدند و ديگه عمومي نبودند حالا وقتي يكي همينطوري و بي خبر اون كلمه رو بهم ميگه نمي تونم همونطوري جواب بدم، تمام خاطراتم با طرف مياد تو ذهنم انگار كلمه هه مال اون آدمه شده....قفل مي شم خيلي معمولي جواب ميدم ميرم پي كارم. - كانون يوگا ماهي يك بار توي سايتش خبرنامه منتشر مي كنه، يكي از بخش هايي كه من خيلي دوست دارم معرفي يكي از حركات يوگاست، خيلي ريز نحوه ي انجام حركت و مي گه. اين ماه "شالاب آس...
نظرات