فکر کنم یه دو هفته ای میشه که بیماری "جوع" گرفتم البته بعضی از دوستها معتقدند که من همیشه این بیماری و داشتم اما به نظر خودم تازه بهش مبتلا شدم، رسماً دارم وحشتناک می خورم و اصلاً هم سالم نمی خورم، شدید به همه چیز میل دارم، از غذای سالم بگیر تا سوسیس و کالباس و سس واین چیزا، جالبیش اینه که یه کم هم هر روز سلام بر خورشید می رم اما هیچ اثری نداشته و همین چند کیلویی ( نمی دونم دقیقاً چقدر از بس که از ترازو استفاده نمی کنم) که تو مریضی رفته بود چند کیلوترش برگشته حسابی! خدا بخیر کنه عاقبت این هوس جدیدو.
27 اسفند! تا ساعت 6 سر کار بودم و منتظر بودم فایل 170 مگیم تو "دراپ باکس" آپلود بشه و من با خیال راحت سال 93 از دفتر بیام بیرون که نشد و من لپ تاپ شرکتو زدم زیر بغلم و اومدم بیرون که سر فرصت گزارشو بفرستم و با خودم گفتم گور بابای گزارش! امشب به دست مدیریت نرسه کسی نمی میره. پس، فردا می فرستم :دی 28 اسفند! لپ تاپ و زدم به برق، فایلو دوباره آپلود کردم و از خونه زدم بیرون که در48 ساعت باقی مونده به سال نو یه ذره به کارها و خرید ها و ....برسم و به خودم حال و هوای عید بدم. خرید عجله ای با مادر، انجام امور اداری با پدر و قرار یهویی با "ک" و "ه" از دستاوردهای پنج شنبه بود. 29 اسفند! اتاقم گند بود، یه عالمه خرید داشتم هنوز! برای اعضای خانواده عیدی نخریده بودم، دیگه داشتم استرس می گرفتم، یه دوست دیگه هم خرید هفت سین داشت که وسط بارون موفق شدیم کارهای اون و اکثرکارهای منو انجام بدیم. عصربرگشتم خونه و مشغول تمیزکاری شدم. آخ که چقدر خونه تکونی دوست دارم! امسال از بس در عجله بودم که نشد به موسیقی گوش بدمو کار کنم اما در عوض فکرکردم، تخیل کردم، مرور کردم، آر
نظرات