یادم رفت بگم. گفتش ( سلام نگار!) فکر می کنی چرا اینقدر سر حال بودی؟ یه چیزایی بافتم تحویل دادم به عنوان جواب، گفتش هر چی که بوده یه علتش خودت بودی، اونقدر که اون روز با انرژی بودی که منو مجبور کردی پا به پات بیام چیزی که داشتی رو به خودت پس بدم، از بس که صورتت/ چشمهات درخشان بود برعکس امروز. می گم بافتمو گفتم چون دلیلی که من آوردم در مقابل حرف اون بچه بازی ای بیش نبود :). از بس که درست یا اشتباه این آدم با حرف هاش/ کشفیاتش/ تحلیل هاش بلده روبروایشو (فرد روبرو شو!) به حرف و کشف و تحلیل وادار کنه! دوست دارم دوباره حداقل یه منتقد داشته باشیم که من ببینم حس خوب من خوابه یا واقعیت؟ پوچه یا با ارزش؟ سازنده ست یا مخرب....یا اینکه حتی اون کیه؟ معلم خوب یا مشاور حاذق یا پیامبر باز نشسته؟ یا حتی کاملاً برعکس؟؟؟!!!
نت شخصی برای ثبت در تاریخ: اون دو تا اس ام اس های متفاوت، اون نگاه عجیب و اون تذکر بی موقع، اون حس مشترک و اون آب دهن ریخته شده رو کتاب، در خواب! این پنج شنبه ی خوب و دوست همراه.



نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

غم قورت داده شده

Adrenaline Addiction