خب وقتی چند هفته پیش می گم مریض بودم یعنی واقعاً مریض بودم، یه جورایی رفتم لب مرز و برگشتم.
به شکل یه سرماخوردگی شروع شد شبش یه کم ضعف داشتم و صدام گرفت یه کم گلوم التهاب داشت، صبحش که بیدار شدم از شدت ضعف نمی تونستم تکون بخورم و تب کردم، فرداش رفتم دکتر به امید اینکه دو سه روزه بلند می شم اما زهی خیال باطل! عین 19/20 روز گرفتار بودم، دیگه شده بودم مایه خنده و عبرت دیگران، یکی در میون کلاس ها رو هم نمی رفتم اما کیه که باورش بشه یه سرما خوردگی اینطوری آدمو بندازه و قبول کنه کل کلاس های آدمو بگیره؟ خلاصه بعد از هفت روز رفتم دکتری که آدم حسابی بودو دوسش داشتم، اما نشد، چون تب داشتم آزمایش بازی شروع شد، یه شب که نصفه شب به خاطر تب 39 درجه رفتیم اورژانس اما امان از دکتر عمومی خنگ (با احترام به جامعه ی پزشکان من الان یه موجوده درد کشیده هستم، بفهمید) و امان از آزمایشگاه مزخرف! خلاصه دیگه هفته ی سوم با برادره می خندیدیم یه جورایی روتین مریضی رو در آورده بودیم بعد منتظر بودیم حال من تغییر کنه و بخندیم، حال و روزم اکثر مواقع اینطوری بود که به غروب آفتاب حساس بودم، بعد از غروب یواش یواش سنگین می شدم، ضعفم بیشتر میشد بعد لرز شدید داشتم تا حدود 10/ 10:30 بعد تب می کردم تا 1 بعد تب بود و تعریق تا خود صبح و سگ خوابی.
صبح با یه شیر تب از خواب بیدار می شدم تا ظهر که تب قطع بشه و بعد من می موندم ضعف، تقریباً کل روز دراز کش بودم صبح ها مستقل بودم اما بعد از غروب برای شام و دستشویی مادر برادر و گاهی پدره اگه دستمو نمی گرفتن نمی تونستم بلند شم، هر روز همه ی آدم های دنیا ازم می پرسیدن خوب نشدی؟؟؟ و من تا سه هفته می گفتم نه و اگه می مردم واقعاً تعجب نمی کردم.
خلاصه امروز هفته ی چهارم تموم شد و تو این هفته خدا رو شکر خوب بودم اما با این حال دوباره باید آزمایش بدم که دکتر خوبه بدونه که عفونتی دیگه در کار نیست و به قول خودش من با خیال راحت برم ازدواج کنم و بچه دار شم.
نتیجه ی اخلاقی داستان این که نمی دونم این چه کوفتی که بود که رو سر من هوار شد ایشالا که شما سالم باشید و این مرض سراغ کسی نره.
پ.ن.1. خب ریدر و پلاس هم متحول شدن، من خیلی مثل شما ریدر باز نبودم بیشتر می رفتم تو خود سایت ها، اما همیشه ریدرم برام یه روزنامه ی عالی بود که صفحه به صفحشو دوس داشتم و محیطش با وجود شما بهم این حسو می داد که مثلاً با هم تو کتابخونه نشستیم ( فکر کن حسینیه ارشاد) بعد داریم روزنامه می خونیم ام آزادیم که کنار اخبار هم با خودکار نظراتمونو بنویسیم، من خودم کم خودکاری می کردم اما همه ی نوشته ها رو می خوندم و لذت می بردم، اما تو این ریدر جدیده فکر کنم خودکارامونو گرفتن و فقط هر کسی نشسته بی صدا داره مقالشو می خونه :(
پ.ن.2. ماشالا به بارسا و بایرن، در پوست خودم نمی گنجم با این نتایج زیبا، شما هم لذت می برید دیگه؟

نظرات

Ng.A. گفت…
ای وای.. ای وااااای
اینقدر شماها نمی‌نویسید آدم نمی دونه مدتی نمی‌نویسید یعنی چی؟ دیگه نگران هم نمی‌شم راستش! الان خوندم خیلی عذاب وجدان گرفتم که نگران نشدم.... و خوشحالم که خوبی و امیدوارم آزمایش آخر هم همه چیز خوب باشه
و باز هم ممنون :*
Fiddler گفت…
loool khoob mikoni negaran nemishi, are baba maa shooresho dar avordim :) merc ishalla ke in akhariye ham chizi nis :) khahesh mikonam

پست‌های معروف از این وبلاگ

غم قورت داده شده

Adrenaline Addiction