دو روزه که از مسافرت برگشتم، سفر خیلی خوبی بود. خدا رو شکر این سفر هم مثل سفرهای دیگه خوش تاثیر بود، هر چند که وحشتناک فشرده بود و از قبل از سفر هنگام سفر و از وقتی برگشتم در حال سگ دو! زدن هستم اما همه معتقدند که چشمام می درخشه صورتم شفاف شده و خودم هم می دونم که رو هوام :)
برای بازگشت به زندگی عادی شروع کردم به زود مرتب کردن وسایل، کار و جدی گرفتن، انجام دادن روتین هام و قاطی شدن با آدم ها اما انگار نه انگار، ریست شدم رفت، رسیدم به نقطه ی صفر و هنوز مطمئن نیستم که برگشتم، از سطح زمین دارم بالاتر راه می رم و یادم نمیاد که قبل از سفر چقدر نگران بودم، امیدوارم این حال خلسه یا حداقل اثرش طولانی مدت باقی بمونه.
استانبول شهر فوق العاده زیباییه و من تازه دوستانی که حتماً سالی یه بار اونجا می رن رو درک می کنم و امیدوارم دوباره بتونم برم، اصلاً ای کاش وسط تهران دریا بود بعد ما هی مجبور بودیم از این ور آب بریم اون ور. فکر کن که یه شهر البرز و دریای سیاه و ساحل جنوب و جنگل های غرب و با هم داشته باشه....فکر کن

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

غم قورت داده شده

Adrenaline Addiction