خب مردم از بس که ذهنی اینجا مطلب نوشتم. نمی دونم این صفحه ی خاک خورده ی ف*ل*ر شده چی داره که من تا اینجا ننویسم نمی تونم از خیر اتفاقات و فکرهام بگذرم؟؟!!
یه سه شنبه شبی پدر فشارش بالا رفت و سی سی یو بستری شد از اون به بعد تفریبا ً نفهمیدم روزها چه جوری داره می گذره، دو روز بستری بود خدا رو شکر بهتر شد و اومد خونه اون وسط هم بازار محک بود و با هر بدبختی بود دو روز به عنوان بازدید کننده سر زدم و دوستها مو دیدم، تازه از قبل هم کنسرت بلیط داشتیم و نمی شد که نرفت! جاتون خالی یه رسیتال پیانوی غریبی رو دیدیم، گارن محرابیان و کشف کردیم و از اجراش لذت بردیم، انتخاب قطعات فوق العاده بود، کارهای باخ و بتهوون و لیست و شوپنو...اجرا کرد، قطعه ها پیچیده بودند نوازنده ماهر، ما هم رو آسمونها.
یعنی دو روز بعد از اومدن پدر به خونه و عیادت فامیل های مهربون و همیشه در صحنه مادر سیاتیکش گرفت! نمی دونم باید گفت سیاتیکش گرفت یا عود کرد یا تحریک شد، فعل درستش چیه؟؟؟ خلاصه شد استراحت مطلق! باید قیافه ی منو می دیدید! افتادم تو یه تجربه ی عجیب! شدم فیدلر خانه دار! یه ذره فلورنس نایتینگل بازی، یه کم فیدلر بودن یه کم شاغل بودن، خلاصه شله قلم کاری بود برای خودش. الان وقت کاره، در اولین فرصت میام از تجربه ه می گم که خودم این روزهامو یادم نره. :) آیا کسی هنوز اینجا رو می خونه؟ اگه آره شما چطورید؟

نظرات

‏من گفت…
من می خونم! با چشمای گربه ای! من خیلی خوبم! :دی

پست‌های معروف از این وبلاگ

غم قورت داده شده

Adrenaline Addiction