یعنی هنوز هم بعد از هفت سال تحت تاثیر قرار می گیرم....
امروز روز آخر کلاسم بود، تصمیم گرفته بودم که ترم بعد کلاسو ادامه ندم. آخر کلاس یکی از بچه ها اومد برای خداحافظی. وقتی داشت خداحافظی می کرد من خشکم زد، اول به خاطر اینکه یه دور خدافظی کرده بود و دوباره می خواست حرف بزنه و من نمی دونستم چی می خواد بگه، دوم به خاطر اینکه از چیزی تشکر کرد که خودم ندیده بودمش سوم به خاطر اینکه جمله ای رو گفت که من خودم چند بار به بهترین معلم هام گفته بودم. برای چند لحظه خشکم زد و الان مطمئن نیستم که خوب جوابشو دادم یا نه، خیلی برام عجیب بود حرفی که خودم به بقیه میزدمو یکی داره به خودم میگه و خوب هی داشتم سعی می کردم دقیقاً شاگرد بودن خودم یادم بیاد و بیاد بیارم که تو چه فضایی بودم که به اون آدم ها این جمله رو گفتم......
هدفم تعریف از خودم نیست واقعاً، فقط می خوام به بهانه ی این شاگرد عزیز که شب منو ساخت به یاد آدم های تاثیر گذار زندگیم باشم و آرزو کنم که از دستشون ندم و قدرشونو بدونم و اون قدر تو بازی زندگی گم نشم که محبتمو بهشون نشون ندم.
پ.ن.1. حسابی پام شل شد و نزدیک بود دامن از دستم برود! اما در لحظه ی آخر مقاومت کردم و هم چنان کلاسو ادامه نمی دم.
پ.ن.2. یه چند وقت نگران این داستان بودم که چرا تو این اوضاع دوست های صمیمی خواب منو نمی بینن (طبق سنت حسنه که وقت های حساس بدون اینکه من چیزی بگم تو خواب آدم های زندگیم لو میرم، ر.ک. پست های 800 سال پیش) که متوجه شدم یه همکار گوگولی کوچولوم داره خواب منو می بینه این روزا :).

نظرات

Ng.A. گفت…
چه جمله‌ای؟ کاش جمله‌اش رو هم می‌گفتی.... می‌تونم تصور کنم جمله تشکر بوده و آدم تاثیرگذار زندگی بودن ولی کاش خودت می‌گفتی همونطور که گفته بودی و شنیدی.....
و چرا کلاس رو ادامه نمی‌دی؟ چون تخت تاثیر قرار می‌گیری؟ نفهمیدم خیلی

مرسی که می‌نویسی :)
Fiddler گفت…
نه، چون خیلی کار دارم و نمی رسم و خسته می شم کلاسو ادامه نمی دم، اما نزدیک بود دیشب به خاطر بچه ها قبول کنم که باشم که مقاومت کردم :)، جمله ه یه چیزیه تو این مایه ها: که من این ترم حال و روز خوبی نداشتم و بهم ریخته بودم اما از شما کلی انرژی گرفتم و این دوران برام راحت تر گذشت....

پست‌های معروف از این وبلاگ

غم قورت داده شده

Adrenaline Addiction