اصلاً تقصیره پست نگاره (دوباره!)، می گه دلش می خواد به حرف زدن بقیه گوش بده، بعد من فکر کردم دوست دارم بقیه باهام حرف بزنن من فقط گوش بدم بعد اونا چیزی ازم نپرسن. بعد یه کم بیشتر درگیر موضوع شدم یاد قبل تر ها افتادم. بعد دیدم یهو دلم تنگ شد.
دلم تنگ شد برای وقتی که هی حرف می زدیم. دلم خواست دوباره من حرف بزنم بعد باشه که با دقت گوش بده، نظر بده جزییات یادش بمونه، بعد خوب حرف های منو تکمیل کنه یا خیلی ظریف مخالفت کنه/ تصحیح کنه بعد من تهش حالم خوب باشه که حرف زدم و از حرف زدنم لذت برده باشم، هر چند مشکلات دنیا رو حل نکرده باشم اما اون قدر سرذوق اومده باشم که تونسته باشم ته ذهنمو خالی کنم، راحت نظرمو داده باشم، به اطرافمو/ موضوع اهیمت داده باشم و مطمن باشم که شنیده شدم.
دلم تنگ شد که یکی با فن بیانش و گوش کردنش منو مجذوب اون لحظه بکنه و بذاره بدون انرژی گذاشتن یه مکالمه جلو بره. بذاره خودم باشم، فکر می کنم این روزا تو مکالمه ها کمتر خودمم (تو جلسات کاری که اصلاً خودم نیستم) و خوب دلم تنگ شده....دروغ چرا با چند نفر از جمله دخی خاله ها و دوست صمیمی ها اون لحظه ها رو زیاد داشتم اما نمی دونم چرا این قدر اون لذته دوره الان/ تو این لحظه. تقصیره پست نگاره که من یادم افتاد که اون لذت رو دفن کرده بودم و بعدش هم هر چی از همون جنس اومده بوده روش دیگه معیار سنجش نداشتم، سطحی اون حس زیبا رو تجربه کردم و خوردم.
پ.ن.1. فقط دلم برای اون حرف زدنه تنگ شده نه چیزه دیگه
پ.ن.2. حالم از این سیستم دفاعیم به هم می خوره که این قدر همه چیزو از ریشه خشک کرده برام! (زیادی خوب عمل کرده) این پست زیادی شخصی شد، شرمنده نمی خواستم این قدر نامفهوم باشه اما اینطوری شد دیگه!

نظرات

Ng.A. گفت…
اول از همه امیدوارم باز بتونم چیزی بنویسم که تقصیر من بشه و تو بنویسی
یه حرف زدن‌هایی واقعا خاص هستن و هیچی جاشون رو نمی‌گیره. بده از دست دادن اون طرف مکالمه
بعد هم نوشته وبلاگی قرار نیست روشنگر و راهنما باشه که! گنگ هم بود، بود! مهم خودتی.... بیشتر بنویس یعنی :)

پست‌های معروف از این وبلاگ

غم قورت داده شده

Adrenaline Addiction