خب روی یه مود بدی بودم یه هفته، میشه بهش گفت روی یه "گه مودی" بودم برای خودم. خودم شروعش کردم از درو دیوار هم اومد، خودم هم کشش دادم، بهترم اما اون داستان درو دیوار تموم نشده، قراره هی بیاد مثل اینکه :) اما بهترم، طفلی اعضای خانواده و بللی و اون دوست قدیمی که مجبور بودند منو تحمل کنند، ایشالا خدا بهشون صبر بده تا این داستان درودیوار هم تموم شه و من بعد جبران کنم.
خوبی این مود قشنگ من این بود که دوست قدیمی مجبور شد منو ناهار ببره بیرون (آناندا) و بعد به حرف من گوش بده و بریم باغ موزه ی حسابی، خب پاداش کار نیکش هم این بود که برف شنبه رو وسط اون باغ قشنگ تجربه کردیم، عکس گرفتیم، هی حرف زدیم، من قربون صدقه ی گربه های اونجا رفتم و بازی کردم باهاشون، اون منو استرلیزه کرد و شاد و خوشحال برگشتیم سر زندگی.
شماها چه خبر؟

نظرات

Ng.A. گفت…
وای که این مودهای بد خیلی بدن، واقعا بد
و آخ که چقدر دلم خواست این حس خوب با دوست بودن وسط برف و حرف زدن و حرف زدن

پست‌های معروف از این وبلاگ

غم قورت داده شده

Adrenaline Addiction