- این همه حرف از احساسات زدم تو پست قبلی یادم رفت بگم که داستان از اینجا شروع می شد که اومدم یه فرم پر کنم که باید توش از احساساتم و خاطرات می گفتم...خب اون روز هیچی تو ذهنم نبود.
- از زمان همایش و بعد هم سفر یزد، کامبیز (لپ تاپم) تمام مدت تو پابلیک همراهیم می کنه، دیگه همه ی دوست ها می شناسنش و کلی بهش فلش مموری و پیرینتر غریبه وصل شده، تو یزد که شاهکار بود اگه کامبیز نبود من درس هم نمی تونستم بدم، بچه ام کلی برای خودش مردی شده، خوستم از طریق این پست ازش تشکر کنم و ازش بخوام که به این زودی ها خراب نشه، چون من وقت ندارم و یه سفر دیگه هم باید با هم بریم.
- پیاده روی یعنی زندگی، اصلاً من تا راه نرم نمی تونم فکر بکنم و کارها رو منظم بکنم. بله بله حتی تو این هوا و حتی این شب ها.
- دارم باز هی تکه تکه مثل سابق می نویسم، هر پاراگراف یه موضوع، معلومه استرس دارم؟؟؟
- یه سوال دیگه: با توجه به تغییرات زیاد احساسات من در یک هفته معلومه متولد تیر هستم؟

نظرات

پورپدر گفت…
من که اصلا نفهمیدم استرس داری
اصلا هم بهت نمیاد متولد تیر باشی
کامبیز رو بوبوسسسسس
بای
D:
امیرحسین گفت…
خدا سایه شما رو همیشه بر سر کامبیز نگه داره! کامبیز هم همیشه غلومیتونو بکنه! به حق پنش تن!
Fiddler گفت…
مرسی امیر، ایشالا سایه ی شما هم بالا سر خانواده ت باشه :)

پست‌های معروف از این وبلاگ

غم قورت داده شده

Adrenaline Addiction