داشتم از سفرها می گفتم؛ سفر شمال و جنگل رو که در جریانید، طبیعت خوب و آرامش و دوری از شهر و تکنولوژی عالم خودشو داره اما در کنار این چیزا آدم های سفر هم فوق العاده به نتیجه ی مثبت سفر کمک کردند. وقتی دوستم بهم گفت بیا بریم کمپینگ اولین چیزی که ازش پرسیدم این بود که بچه های گروه چه جوریند؟ پا هستند یا نه؟ کمک کن هستند یا نه؟ اونم تضمین داد که گروه گروه حرفه ای هست حالا این که من باهاشون می جوشم یا نه بستگی به خودم داره....انصافاً هم راست گفت، یعنی ای کاش شما هم کنار من بودید تا این آدم ها رو میدید، کاری ندارم که چقدر شبیه هم بودیم یا نه کاری ندارم که چقدر با هم گرم گرفتیم، چیزی که منو عاشق این بچه ها کرد، اخلاقشون بود. سفر کردن دسته جمعی کار راحتی نیست، این جور سفر ها هم راحت نیست، هر کی اخلاق خودشو داره هر کی راحتی خودش براش مهمه، ته تهش خیلی مرد باشی خودتو جمع کنی چه برسه به گروه، اما این بچه ها (همه به جز یه نفر از من بزرگتر بودند البته) بچه های کار گروهی بودند، اخلاق داشتند بیست، منعطف بودند در حد عالی و مهم تر از همه آدم های زنده ای بودند، یعنی مدت خیلی طولانی بود که چند تا آدم زنده ندیده بودم یا متوجه آدم های زنده اطرافم نبودم. فکر کنم خودم خیلی تکنولوژی زده شدم اما اونا قشنگ زندگی می کردند، خیلی خوب می خوردند و اون جور که دوست داشتند تفریح می کردند، زندگی براشون ساده بود کمترین چیزها خوشحالشون می کرد و به سختی روزشون خراب می شد. لیدر داشتیم در حد تیم ملی :) بچه ها همه باهاش هماهنگ وقتی تقسیم کار می کرد مطمئناً کار انجام می شد، بچه ها پیشنهاد بهتر داشتند می دادن اونم پذیرا بود، یعنی ماشا اله به حوصله و ابتکارشون، جاتون خالی اون بالا برنج دم کردیم! کباب و جوجه کباب که اول لیست بود، فکر کن اون بالا ذرت داشتیم یهو هوس پاپ کرن کردند و سیم ثانیه درستش کردند، پسر ها منظم بودند در حد بنز، کارتن وسایل مرتب، همه چیز تکمیل برنامه ی سفر ردیف، خدا رو شکر مشکل فنی هم پیش نیومد و همه چیز به خوبی گذشت.
شاید به خاطر سن و تجربشون بود، شاید من یه مدت اطرافم آدم لوس و بی حوصله زیاد دیدم، خلاصه تو این سفر با آدم های متفاوت و با تجربه (همه سابقه ی کوهنوردی خفن داشتند) آشنا شدم و از وقتی برگشتم هر وقت حوصله ی کاری رو ندارم و یا مثل الان دلشوره ی الکی دارم یاد اونا می افتم، یاد وقتی که بعد از 6 ساعت پیاده روی اولین کاری که کردند چادر زدن بود اونم با عشق و حوصله، یاد آب آوردن از چشمه با بدبختی و گرم کردنش بعد آقای ف که کمک می کرد که همسرشو خواهرش سرشونو بشورن اونم با حوصله و یه کم قبل از اینکه مه همه جا رو بگیره، یاد چایی ساعت سه صبح تو چالوس (چایی بعد از شام جز واجبات بود) یاد پاپ کرن، یعنی هنوز تو کف پاپ کرن هستم من :) یاد حمل کردن زباله ها، که چقدر مراقب بودیم آشغال پشت سرمون جا نذاریم ...خلاصه با یه سری دوست رفتم مسافرت و من و دوستم هم شدیم دو طفلان مسلم گروه :) و مراقب ما بودند خیلی زیاد.
بچه ها با تجربه بودند، هفت هشت بار این مسیرو آمده بودند. سه روز سفر بود و وسایل زیاد با یه محلی که تو کار حمل بار بود و قاطر داشت هماهنگ کرده بودند و قاطراش بار اصلی ما رو میاوردند، اسمش سلمان بود، فکر کن یه سال از من کوچکتر ازدواج کرده صاحب یه پسر و سه تا خونه و 4 تا قاطر :) ما همین قدر آمارشو در آوردیم حیف که به دوستم قول دادم و گرنه کیس مناسب تر از این برای ازدواج این روزا پیدا نمیشه، همسر اولش هم شهر بود ما همه حاضر بودیم همسر جنگلش باشیم :)
خونه درختی دیدیم وحشی شدیم از خوشحالی رفتیم صاحبشو پیدا کردیم و با یکی از موجودات دوست داشتنی روزگار آشنا شدیم، بهمون کلید داد رفتیم بالا تو خونه درختیش، خودش ساخته بود، همه چیزو، خونه ی خودشو (بالکنش رو به جنگل و دره بود!!!) باغش و و کلبه دوستی رو (اسم خونه درختی بود با خط خوش رو چوب نوشته بود و بالای درخت زده بود). دبیر بازنشسته بود و از شهر گریزون، دوره ی باز نشستگی برای خودش بهشت ساخته بود و داشت اساسی از زندگی لذت می برد، با یه حساب سر انگشتی دیدیدم خطاطی و مهندسی عمران-عمران و باغبانی و معلمی و نظم و حوصله از مهارت های دم دستیش میشه و مسلماً پدر مهربون و با حوصله ای برای بچه هاش، یکی دیگه از دوست ها قرار شد باهاش طرح دوستی بریزه که ما تابستونها ییلاق بریم پیششون....لپ کلام اینکه با دیدن این بچه ها و آقای دبیر بازنشسته حجت بر من تمام شده، هر وقت که زندگی سخت میشه یا غم دار میشم یا مثل الان الکی دلشوره می گیرم یاد این سفر می افتم و سعی می کنم درست زندگی کنم. جاتون خالی بود ....

نظرات

MisS nc گفت…
من از این خونه دختیا میخوام.
به ظرطی که گرگ نخوردم.
منم 28-29 سال دیگه که بازنشسته شدم میرم خونه جنکلی درست میکنم.
MisS nc گفت…
دختیا=درختیا
ظرطی = شرطی
Fiddler گفت…
ایشالا انسی جون، نه دیگه بالای درخت گرگ نمی خوردت :) وااای فکر کن درست کنی بعد ما میاییم هی می ترسونیمت :)

پست‌های معروف از این وبلاگ

غم قورت داده شده

Adrenaline Addiction