گفتم رفتم كنسرت شهرداد روحاني؟ بالاخره نمردم و تونستم از رهبري و اجراي اين هنرمند وطني لذت ببرم، البته اگه كمك انسي اينا نبود باز من جا مي موندم اما چون اجراي قبلي رو انسي رفته بود و به من نگفته بود اين دفعه ديگه سنگ تموم گذاشتن با همسرشو به خاطر علاقه به من يا ترس از من سريع بهم خبر دادن كه برم و بليط رزرو كنم. يه قطعه از چايكوفسكي، سه تا قطعه ساخته ي خودش و سمفوني شهرزاد كورساكوف و اجرا كردند. مي تونم بگم كه واقعاً به نظرم اركستر سمفوني تهران بهتر كار كرد‌، يه جاهايي كه قطعه تمپوي بالايي داشت و يا بايد خيلي آروم ميزدند خيلي خوب كار كردند،‌ هم چنان با بخش بادي برنجي مشكل دارم، نمي دونم شايد چون شناخت كافي ندارم، صداي سازها وقتي خيلي زير ميشه اذيتم مي كنه ونوازنده ها خوب كار مي كنند، نميدونم!‌ اما به نظرم يكي دو جا ترومپت عزيز فالش رفت و ترومبون و توبا يكم بد صدا شدند، شايد به قول دوستم صدابرداري خيلي خوب نيست و صدايي كه مي شنوي خيلي شفاف و دلنشين نيست، اگه برسم مي گردم و اجراهاي مشابه و پيدا مي كنم ببينم اشكال كار كجاست‌.
نميشه اين رهبر كاريزماتيك و دوست نداشت، قشنگ تو كارش كلاس كار و نشون ميده و با چكناواريان گوگولي كه بالا و پايين مي پره متفاوته. جفتشونو دوست داشتم اما چيزي كه برام جالب بود اين بود كه نديدم نوازنده هاي اركستر با هم ارتباطي برقرار كنند موقع اجرا،‌ همه سرشون به كار خودشون بود، ‌نه سر تكون دادني نه تلاقي نگاهي نه لبخندي، ‌خيلي خشك بودند، اما دو سه تا از بچه هاي چكناواريان بر عكس اينا بودند و خوب مي تونستي ببيني كه دارند يه چيز هايي و با هم ردو بدل مي كنند و لذتشونو تقسيم مي كنند، ‌نمي دونم شايد من خوب دقت نكردم اون شب يا شايد توقع بيجاييه. برگرديم به شهرداد؛ صادقانه بگم يه كم حرف هاش بهم برخورد،‌ يه كم كه نه خيلي از بالا به ماها نگاه مي كرد ،‌يه كم هم بي ادب بود،‌ موقع سمفوني شهرزاد كه علناً يه چيزي گفت تو اين مايه ها : اين سمفوني 4 قسمته بين هر قسمت چند ثانيه مكث داريم لطفاً‌ تشويق نكنيد، ‌اگه تشويق كنيد من ناراحت نميشم فكر ميكنم كه يادتون رفته يا هيجان زده شديد...واقعاً هم بين موومان ها ملت غيور نفس هم نكشيدند از ترسشون....يا قطعات خودش و طوري معرفي كرد كه چون شما ملت عزيز موسيقي كلاسيك نمي شناسيد براتون قطعاتي و انتخاب كردم كه تكنيكي نباشه و سبك باشه و شماها بفهميد و از اين حرفها بعد كيفيت قطعاتش يه چيزي بود در حد كارهاي ياني شايدم پايين تر،‌خب كنار كورساكف و چايكوفسي يه كم آبروداري كن ديگه پسرم....البته دوست من معتقد بود كه شهرداد عزيز داره سعي مي كنه كلاس كارو بالا ببره و مي خواد به مردم ياد بده اما از خدا كه پنهون نيست از شما و شهرداد هم پنهون نباشه يه كم رفتارش بهم برخورد تا اينكه سه شنبه كه با دوستان دوره هم بوديم بچه ها محترمانه گفتند جمع كن بابا! ‌خوب كرده هر چي گفته، و در ادامه توضيح دادند كه نبودي ببيني شب اول اجرا ملت چه ها كه نكردند، ‌موبايل ها كه روشن بوده،‌ بين موومان ها دست مي زدند يه عالمه،‌عكاس مربوطه كه صداي شاترش در كل سالن پخش مي شده و كلاً ميدون فوزيه اي بوده براي خودش،‌ بااين حرف ها من تقريباً قانع شدم اما خب شهرداد جون با ما به از باش از اين به بعد :) البته يه چيزي و قبول دارم طي چند سال اخير كه بازار كنسرت ها داغ شده يه جواد بازي بدي بين دوستان جا افتاده اونم اينه كه متاسفانه قطعه ي انتخابي "بيز" از خود كنسرت مهم تر شده، آخر كنسرت ملت بازيشون ميگيره و اصلاً‌ كار ندارند كه اجرا خوب بوده يا نه،‌ خوششون مياد گير ميدن به طلب "بيز" كردن،‌ آقا نكنيد ديگه هر چيزي هم حدي داره.
خب براي اينكه همش از ملت و شهرداد اننقاد نكرده باشم و اين انگ بهم نخوره كه منم ملتو از بالا نگاه مي كنم بذار از جواد بازي خودم در كنسرت هاي كلاسيك بگم D: اگه ملت از بيز خوششون مياد من بر عكس عاشق قسمتي هستم كه اركستر مي خواد ساز كوك كنه،‌ يعني وقتي ابوا " لا" ميده و همه سازشونو كوك مي كنن منم باهاشون كوك مي شم،‌ ساكت مي شم با كسي حرف نمي زنم تا اينا كارشون تموم شه :) به نظرم لحظه ي با شكوهي مياد و اينا همشون با هم دارند ميزنن و من خوشحالم و ذوق مي كنم. حالا جوادي داستان اينه كه مي گن كه برادر عزيز مظفرالدين شاه قاجار رفته بوده فرنگ و مي برنش اجراي سمفونيك بعد از برنامه مي پرسن شما از كدوم قطعه خوشت اومده اينم آدرس ميده ، ‌اينا هر چي چك مي كنن متوجه نميشن كه ايشون كدوم قطعه رو ميگه تا اينكه بعد از سعي و تلاش بي وقفه‌ كاشف به عمل مياد كه ايشون منظورشون همين قسمت كوك كردن بوده و از كل ماجرا فقط از همين چند دقيقه!‌ مستفيذ شده بودند :)
خب مسلماً‌ در قاموس ما هيچ شب و روزي جاودانه نميشه مگر اينكه اكل و شرب خوبي هم كنارش جور شده باشه، جاتون خالي بعد از كنسرت در به در دنبال رستوران بوديم كه ديديم به هيچ كدوم از پاتوق هامون نمي رسيم به لطف برادراني كه دستور دادند غذاخوري ها نيمه شب بسته باشه، در نتيجه وقتي ديدم تو خيابون ويلا هستيم و چراغ "سورن" روشنه پريديم توش و يه پيتزا زديم- به ياد ايام دانشجويي-. سورن يه جاي نقليه كه ارامنه ي عزيز مي گردوننش.‌ بهش سر بزنيد. شبمون جاودانه شد بعدش :)

نظرات

‏بللی گفت…
این ماله پست قبلیه:

ایوللللللللللل
یکی حرف دل منو زد
منم به شخصه از دست جمیعت مردان شکایت دارم
البته من از کل جمعیت تهران شاکیم...زن و مردش فرق نداره
ولی با مردا بیشتر درگیرم
و شدیدا یوگی رو درک میکنم....مخصوصا همون رانندگیه

کلا مردا همشون همین باور رو دارن که از ما زنا برترن،و به واسطه ی همین باورشون هم رفتار می کنن..باور رو کی درشون به وجود اورده؟ پدراشون، برادراشون، کلا جامعه ی خانوادگی و اجتماعی مردان
یعنی نکه کم به نفعشونه شرایط، هی هم به هم اعتماد به نفس میدن و همدیگه رو تایید می کنن
!!!!!!!!!!!!!!

نتیجه گیری اخلاقی: مردا یه کم منصفانه و انسانی رفتار کنید
‏پورپدر گفت…
این مال همین پسته!
ایــــــــی بیز که گفته بیدی یعنی چه؟!

پست‌های معروف از این وبلاگ

غم قورت داده شده