نوشته ی قبلی رو دوست ندارم، خیلی لوس و آبکی بود، کلاً از وقتی نگار گفته زنانگی تو نوشته هام نیست و پشت سرش دوستان عزیزم گفتن وقتی وبلاگمو می خونن فکر می کنن من مرفه بی دردم دچار یاس فلسفی شدم :) اصلاً تقصیره منه که میام نگاه مثبتم به زندگی و تجربه های خوبمو شر می کنم اینجابعد هم می ذارم که شماها انگ مرفه بی درد و بهم بزنید، از این به بعد میام از بدبختی برای یه لقمه نون درآوردن و دلتنگی ها و پیچیدگی های فکری/ ذهنی/ احساسی و اجتماعی/ سیاسی میگم فقط :) ولی جدی وقتی فکر می کنم می بینم وبلاگ غریبه ها که می رم سخته تشخیص زن یا مرد بودنشون اما نمی دونم باید چی کار کنم که نوشته ی خودم من و نشون بده به علاوه ی جنسیتم، بعضی از نوشته های اولیه ام و دوست دارم چون فکر میکردم بیشتر قبل از نوشتنشون فکر می کردم اما دیگه اون لحن و گم کردم، خلاصه این لحن حال حاضرو دوست ندارم فکر کنم بعدی ها عوض بشن.....
پ.ن. خیلی هم طولانی می نویسم جدیداً، کار زشتیه می دونم
پ.ن. این یاس فلسفی از اون کلمه هاست که میشینه به دل حسابی، رسوند که چقدر مستاصل شدم دیگه الان؟؟ نگار لطفاً بیا توضیح دقیق بده که چرا اینجا دخترونه نیست :) (حالا اگه بقیه هم با نگار هم عقیدند بیان بگن، من که فعلاً رو مود فیدبک پذیری هستم بیایید بگید ببینم چه باید کرد)

نظرات

Ng.A. گفت…
من همچنان دارم فکر می کنم، فعلا اینها رو داشته باش
۱. در مورد فوتبال می نویسی! یعنی مطمین بودم خشن هستی که فوتبال دوست داری :)))
۲. در مورد احساسات عاشقانه هیچی نمی نویسی! خب خیلی مسخره است آدم فکر کنه فقط دخترها عاشقانه می نویسن و خیلی مسخره است انتظار داشته باشه همه دخترها در مورد احساسات عاشقانه ای که دارن بنویسن ولی خب من یکی لااقل اینطور فکر می کنم! یعنی خب همه ما در مورد یه قسمت هایی از زندگیمون نمی نویسیم و به نظر من خیلی عجیب بود یه دختر بیشتر در مورد کارش بنویسه تا احساسات عاشقانه اش! اصلا تو یه پست در مورد احساسات عاشقانه ات داری؟!! نه... خودت بگو :))
آناتوکا چیه راستی؟ الان دیدم نوشتی اهالی آناتوکا!‌ :))
بعد همین دیگه... خیلی جدی و منطقی با همه چیز برخورد می کنی. بعد وبلاگ معمولا یا لااقل در نظر من برای اون قسمت هایی از زندگیست که نمی شه در زندگی معمولی در موردش حرف زد! بعد یکی که بیاد از کار بگه آدم فکر میکنه مرده حتما که کارش اینقدر براش مهمه و حتی در وبلاگ که برای حرف های یواشکیه در مورد کار می گه!
باز فکر می کنم و اگر دلیل دیگه ای به ذهنم رسید بهت می گم :) :) :)
Dawn گفت…
اولا در اينكه مرفه بي دردي شكي نيست، هست؟ :)))))

ولي خارج از شوخي چقدر با حرفهاي Ng.A موافقي؟ ( سلام Ng.A، از آشناييتون خوشبختم. نوشته هاتون رو خيلي دوست دارم، واقعا روون مي نويسين.) فيدلر جان، من با بخشي كه در مورد احساساتته تا حدي موافقم، ولي از طرفي هم معتقدم كه احساساتتو تو بخش كاريت ميتونم ببينم چون نوع روابطتو مي شناسم، جالبه برام كه اينجا دارم با يه جنبه ديگيي از فيدلر آشنا مي شم ، دوسش دارم، برام تازست، حس مي كنم انگار دارم با يه شخص ديگي هم آشنا مي شم.  
‏ناشناس گفت…
salaaaaam dawn joon mibini in morafahaye bi dard ghodrate paziresheshoon cheghadr kame? khob morafahi bi dardam hasti bepazirrrrr lool
Ng.A. گفت…
merci Dawn aziz! kheli az ebraaz lotfet mamnoonam va merci ke neveshti neveshtehaie man ro doost daari. vaghean mamnoon :)

پست‌های معروف از این وبلاگ

غم قورت داده شده

Adrenaline Addiction