- با کاردینال حرف زدم مهم نیست چی گفتیم مهم نیست چقدر صحبت کردیم مهم نیست نتیجه اش چی شد مهم نیست که چقدر از حرف های منو باور کرد مهم نیست به حرف های آخری که زد چقدر باور داشت مهم نیست که ....مهم اینه که مثل همیشه عالی بود این مکالمه.
مهم اینه که نگرانی هاشو دیدم حرف هامو شنید ارتباط برقرار شد. گفت مشکل چیه مثل همیشه راه حل و داد مثل همیشه تصویر بزرگترو دید مثل همیشه هزار بار مطلب و پیچوند تا اونی که می خواستم و شنیدم اما این بین هم جز به جز شنیده شدم، مثل همیشه از در و همسایه مثال آورد مثل همیشه دلیل هاش دلیل های خاص خودش بودن مثل همیشه تو حرف هاش یه عالمه درس داشت. مهم اینه که سعی کردم داغ نکنم زود، سعی کردم همه ی حرف هامو بهش بزنم. هنوز چند لایه صحبت می کنه هنوز هم ازت تعریف می کنه و در عین حال ناراحتت می کنه هنوز هم از اون آدم هایی که بلده قشنگ لحظه ی دعوا رو بگذرونه و آخرش طناب و پاره نکنه هنوز هم به سادگی حس هام و می خونه و ناراحتیمو می بینه، به قول خودش از معدود آدم هایی که ناراحت کننده ترین حرف ها رو می تونه با خوشایند ترین لحن بزنه.
مثل روزهای خوب دیگه اش یه جوری زمان گذاشت که انگار دنیا ایستاده تا شما دو تا حرف هاتون و بزنید بعد دوباره همه چیز از اول شروع بشه(هر چند کم رنگ تر). اصلاً نمیشه مکالمه ی کوتاهی بشه اونم برای کسی که با اون فشردگی مفاهیم و تو جمله هاش میاره و تازه باید منتظر حرف های نشنیده اش از جنبه های دیگه هم باشی، منتظر جوابش به حرف های خودت هم باشی، اصلاً اگه حداکثر اون چیزی که می خوای رو نشنوی باید نتیجه رو فراموش کنی.
نمی دونم باز پشیمون می شم یا نه، نمی دونم آخرش مثل من لذت برد یا نه منظورم از کل داستانه نه انتهاش، آخرش چیزی بود که می خواست؟ نباید می ذاشتم آخرش اینطوری بشه؟
مثل همیشه صادق بودم باهاش، دید این قضیه رو؟ تکه تکه، قسمت قسمت بهش گفتم، اما صادقانه بود. صادقانه خندیدم و ناراحت شدم، حس نکردم که صادق نیست اما حس کردم صادقانه نمی گه که کدوم قسمت مهمتره، مثل همیشه در اوج ابراز نظرات شخصیش همیشه تویی که باید راهو انتخاب کنی و هیچ وقت نمی فهمی نظرش چی بوده، همیشه آخرش فکر می کنی جهنم بذار یه بار دیگه هم من بشم مثال ضرب المثل خود کرده را تدبیر نیست، از بس که نمی دونی/ نمی گیری ازش چی درسته! از بس که تا ته مغزت می ره اما تو هیچ وقت ته داستانشو نمی گیری، یعنی نمی ذاره.
دلم تنگ شده بود برای حرف زدن باهاش هر چند اون حس شک و منتقل می کنه آخرش، هر چند نمی دونی وقتی ناراحتش کردی چقدر ناراحت شده واقعا،ً هر چند حرف زدنه یه کم ماهیتش عوض شده بود نمی دونم شاید من چون بزرگتر شده بودم یا شاید اونقدر دیگه مهم نبودم شاید چون تا حالا تو یه همچین شرایطی نبودیم. به هر حال آخرش مثل همیشه حس احترام بهش، احترام به عقیده هاش و احترام به توانایی هاش بود که برام موند.

نظرات

Dawn گفت…
age behet begam ino ke khoondam koli baraat khoshhaal shodam nemikhandi behem:)))))

پست‌های معروف از این وبلاگ

غم قورت داده شده

Adrenaline Addiction