دیدی تو این فیلما زنه حالش بد میشه می ریزه بهم همه نگران می شن دعا دعا می کنن که بیماری جدی نباشه بعد آخرش که می رن دکتر معلوم میشه خانم باردار هستند و همه شاد و خوشحال بر می گردن خونه؟؟؟ حالا این شده حکایت من! نه این که من حامله باشم ها، نه! خب پنج شنبه ی گذشته بعد از یه سری اتفاقات با عصبانیت رفتم پیش دکتر خودم (همون که متخصص کودکانه – اصلاً تشخیص این متخصصین کودکان یه چیز دیگست- و خیلی پیره و جواب آزمایش و با عینک و ذره بین –با هم- می خونه و خیلی بامزست) و فهمیدم که فقط یه ناراحتی کبدی دارم و خوشحال برگشتم خونه. عصبانی بودم چون این دکتر های عمومی قد *ر هم نمی فهمن ( با عرض معذرت از جامعه ی پزشکان به خدا من خیلی شماها رو دوست دارم همش سریال پرستاران و گری ز آناتومی می بینم) نه بلدن آزمایش کامل بنویسن نه بلدن معاینه کنن نه بلدن علایم بیماری تو بپرسن نه بلدن وقتی با برگه ی آزمایش می ری پیششون درست و حسابی نتیجه رو بهت بگن و ....با یه دنیا عصبانیت از جامعه ی پزشکی و سیستم درمانی مملکت رفتم پیش دکترم. حرف هامو شنید و علایمو پرسید و برگه ی آزمایش و زیرو رو کرد و منو معاینه کرد و گفت این قرص ها رو بخور و این رژیم غذایی که می گم و رعایت بکن (هزار بار رژیم غذایی برام تکرار کرد هم برای اینکه من یادم نره هم اینکه خودش با خودش چک کنه که چیزی یادش نرفته باشه) و بد از دو هفته برو آزمایش مجدد. از این خوشحالم که بالاخره فهمیدم مشکلم چیه، چند وقتی بود که می دونستم یکی از امعا و احشای من یه مشکلی داره به خاطر تغذیه مزخرف و شیوه ی زندگی مزخرف ترم، اما همش فکر می کردم که معده یا روده باشه اون کبد بیچاره رو ندیده بودم اصلاً ، حالا خوشحالم که فهمیدم اصل ماجرا چیه و این داستان تلنگری شده برای من که یه کم به غذایی که می خورم بیشتر توجه کنم، از اون زمان که انسی اون موسسه ی تغذیه رو پیدا کرده بود هی دوست داشتم یه رژیم غذایی سالم و شروع کنم اما تنبلی نمی ذاشت اما این روزا مصمم هستم شدید و رژیم غذایی و جدی گرفتم – از ناشناس بپرسید، امروز فقط بشقاب سبزیجات خوردم به خدا- و امیدوارم کمک کنه دوباره سالم بشم فقط یه مشکلی هست که غذای سالم کم آوردیم با مادر، اگه شماها غذایی با خصوصیات ذیل بلدید پیشنهاد بدید که زندگی برای من خوشمزه تر بشه، دستور غذایی اینه: گوشت قرمز نه – کبابی به ندرت مشکلی نداره- گوشت سفید در صورت آب پز و بخار پز، لبنیات نه (فعلاً البته)، هویچ گوجه فرنگی چغندر اسفناج نه، سرخ کردنی نه، کلاً غذا و مواد غذای چرب و سنگین نه...ببینم کی آشپزیش خوبه ها، منتظرم.
- از چند سال پيش با برادره و دخي خاله ها شروع كرديم متفاوت سلام و خداحافظي كردن با هم، اولش فقط براي خنده و شوخي و مسخره بازي بود اما الان كه فكر ميكنم مي بينم ديگه باهاشون نتونستم درست حسابي سلام عليك كنم، يكي ديگه از اهداف اين پروژه ي مهم تنوع هم بوده به هر حال (جلوگيري از تكرار كليشه ها و اين حرف ها...)، حالا اين داستان شده عادتم ديگه با دوست هاي صميمي هم يه جور خاص صحبت رو شروع مي كنم، اصلاً يه سيستم اتوماتيكي شده خودش كه هر چند وقت يه بار با يك عبارت خاص حرف هام شروع ميشه بعد عبارت كهنه ميشه و يكي جديد مياد، اما! يه سري كلمات هستند فقط بين منو يه سري از دوست هام استفاده مي شن يا مي شدند و ديگه عمومي نبودند حالا وقتي يكي همينطوري و بي خبر اون كلمه رو بهم ميگه نمي تونم همونطوري جواب بدم، تمام خاطراتم با طرف مياد تو ذهنم انگار كلمه هه مال اون آدمه شده....قفل مي شم خيلي معمولي جواب ميدم ميرم پي كارم. - كانون يوگا ماهي يك بار توي سايتش خبرنامه منتشر مي كنه، يكي از بخش هايي كه من خيلي دوست دارم معرفي يكي از حركات يوگاست، خيلي ريز نحوه ي انجام حركت و مي گه. اين ماه "شالاب آس...
نظرات
ولی چون نمی تونی لبنیات بخوری
کته خالی بخور
منم کلا همه چیو تکذیب می کنم
من در این شیوه ی مزخرف زندگی تو هیچ نقشی نداشتم
تازه تو در زندگی من نقش داشتی! نزار بگم با بدن من چی کارا کردی!
چی کارت کردم؟؟ یادم نمیاد اصلاً D: