- وای کلی خندیدم وقتی دیدم 40تیکه فکر کرده من همسر انسی هستم و بعدش کلاً تازه فهمیده من اصلاً مذکر نیستم، خودم که کلاً فکر می کنم خیلی دخترونه می نویسم و کامنت می ذارم حالا مثل اینکه این فقط خودم بودم که اینطوری فکر کردم. کلاً جالبه که آدم توسط کسایی که نمی شناسنش فیدبک بگیره، این یعنی نقد/ فیدبک درست حسابی، این جریان منو یاد کلاس نقد ادبی دکتر پاینده انداخت که وقتی می خواست بگه نقد چیه اشاره کرد به تحقیق یکی از دانشگاه های اونور آبی که اومده بودن به دانشجو ها شعر و داستان داده بودند بدون اسم نویسنده و اطلاعات جانبی، بد دانشجوها مجبور بودند آثارو نقد کنند، نتیجه معلومه دیگه نه؟ آثار بزرگ های ادب و هنر به نظر خیلی ها بی معنی بود، یه سری آثار که مال آدم های معروف نبود به نظر بعضی ها ارزش ادبی بالایی داشته و این حرف ها، خلاصه منظورم اینه که دیدن اثر هر چیزی بدون در نظر گرفتن منشا اثر همیشه نتیجه ی جالبی داره و گاهی می تونه حسابی جهان بینی آدم و بهم بریزه :) همیشه آرزوم بوده که بدون دونستن منشا اثر بتونم نقد صحیح و خوب ارائه بدم، سخته اما امیدوارم بتونم.

- حالا که حرف انسی و همسرش شد جا داره که من از همین جا ازشون تشکر کنم، این چند وقت خیلی بهم کمک کردند اصولاً همیشه سر موضوعات فرهنگی (فیلم و موسیقی و کنسرت و تئاترو...) زیاد سراغشون می رم و اونا هم همیشه کمک می کنن خیلی، زوج مسئولی هستند کلاً، خیلی با نمکن من که دوسشون دارم، حالا چند هفته پیش سر بلیط گرفتن برای من که شاهکار کردن دیگه من یه کلام ازشون خواستم که برام بپرسن که اوضاع بلیط هواپیما تو فلان تاریخ چه جوریه! انگار که من بچه شونم! خیلی جدی تاریخ و ساعت و قیمت تمام پروازها رو درآوردن و برای منم تصمیم گرفتن که با کدوم ساعت برم بهتره، یعنی دقیقاً تو اوج شلوغی کارهای من خیلی قشنگ به من کمک کردن و پیگیر کارهام بودند فقط بدشانسی من این بود که برنامه ی من خیلی پیچیده بود و گرنه تا آخر داستان و می ذاشتم خودشون برن جلو D: دیگه دیدم خیلی تو زحمت می افتن از وسط راه خودم اومدم وسط، اما کارشون اساسی به من حال داد، قشنگ به قول برادرم "پوست شاد" م کردند :) حالا اینا رو تعریف کردم که بگم نگار جون به جز انسی منم که دختر خاله ی عروسم از این وصلت! خوشحالم تو هم به عنوان دوست عروس کوتاه بیا و این داماد و نکش :) ایشالا رنگ زندگیشون همیشه از همون آبی ها که انسی دوست داره بمونه و ادامه پیدا کنه.
- این جند وقت اخیر فقط جمعه ها مترو سواری کرده بودم تا همین چهارشنبه ای که گذشت، اصلاً از چهارشنبه به بعد تصمیم گرفتم سوارشدن در واگن بانوان و تحریم کنم، دیگه مهم نیست که اسلام به خطر می افته دیگه مهم نیست که تو واگن مردونه له میشی اساسی و بعد باید بیایی از رفتار آقایون بنویسی! من یکی دیگه اعصاب شنیدن این جمله ها رو ندارم: خانمم مسواک اورال بی با قیمت خرید، خانمم درپوش مسواک، خانمم سبزی پاک کرده سه بار هم شستم اگه بخواهی سفارش هم می گیرم فردا همین ساعت اینجا تحویل می دم، خانم ها لباس زیر با تنوع رنگ بالا، خانم ها لواشک کلوچه ی تازه و بهداشتی، خانم ها کوفت، خانم ها زهر مار...کسی نمی خره؟؟؟؟ یعنی اساسی با اصل و فرع این قضیه مشکل دارم، خلاصه اگه پایه اید از دفعه ی بعد همه بریم واگن آقایون. نشانه ی همبستگیمون هم از این دستبند هایی باشه که سنگ خوشگل داره (فیروزه- عقیق و...) خانم ها براتون از جمعه بازار بگیرم؟؟؟

نظرات

‏BElli گفت…
خوب بیا...ور می داری تو وبلاگت می نویسی ا.و.رال...بعدی میگی چرا فیلی میشی! عزیزم نقطه بزار اونو...جدی!
دیگه او.ر.ال از ش.و.رت که بهتر نیست!
البته می دونم ربطی نداره ها..ولی من چون خودم به این مشکل با همین کلمه برخوردم..گفتم که بدانی و اگاه باشی

منم موافقم...اون روزی ملت لای در بودن...ملت= ما
بعد خانومه میگه در رنگ بندی ها مختلف! بابا ما لای دریم...برید تو بچپید بهم!
نمی دونم دلم می سوزه براشون شدید...ولی از یه طرفی هم حرص می خورم...
من که قبلا می رفتم واگن اقایون...تو منو اغفال کردی سر جمعه بازار گفتی بریم اون ور!
من از این به بعد واگن خانوما رو تحریم میکنم...و میرم واگن اقایون
ولی بعدش تو باید منو دلداری بدی!

@ بقیه پستت:
من کلا فیدبک های مشکوکی میگیرم از ملت
خودم نمی دونم بالاخره چی به چیه
یا کلا ادم پیچیده ای هستم...یا چند شخصیتم...یا پسرم! به هر حال از اینا خارج نیست
تو هم که همش میگی من خودمحورم و خشم ذاتی دارم وبه دیگران اهمیت نمیدم
اینا رو اون موقعی که داریم از خیابون رد میشیم و من همیشه طرف ماشینا وایمیستم که اگه خورد اول به من بخوره...نمیگی که! درک نمی کنی من توی دوستی حتی تا این حد فداکارم! هی به من سرکوفت می زنی
است!
Ng.A. گفت…
عزیزم!‌تو اصلا هم دخترونه نمی نویسی! من وقتی دیدمت اصلا انتظار نداشتم اینقدر دختر باشی!! من فکر می کردم خیلی خشن باشی و خیلی پسرونه. چون می دونستم دختری فکر نکردم پسری اگر نه من هم فکر می کردم پسری! اصلا وبلاکت به شخصیت واقعیت که لطیف و دخترونه است نمی خوره در ضمن :)
بعد هم حالا چون شما هم می گی و خود انسی هم می گی، شاید از خون این یکی همسر دوستم بگذرم و از توی لیست خارجش کنم! :))))
MisS nc گفت…
آقا شرمنده فرمودين . وظيفه بود .

پست‌های معروف از این وبلاگ

غم قورت داده شده