غم قورت داده شده

- خب من و بللی یک هفته شهر رو ترکوندیم بعد چشم خوردیم جفتمون افتادیم یه گوشه اما ما هم چنان به لیستمون پایبندیم و حتماً تمومش می کنیم.
- یعنی اگه هر وقت خواستید آدرس بپرسید مطمئن باشید از یک 206 نقره ای که راننده اش یه دختر خوشگله سوال نمی کنید، چون احتمال زیاد ممکن از دوست من بپرسید که خب شاهکاره تو آدرس دادن و من اصلاً توصیه نمی کنم، دیروز یه آدرس ساده ی ونک و به اون پسر بیچاره نتونست بده و شش دور تو بزرگراه چرخوندش و من فقط می خندیدم...دیگه خودمم نمی دونستم چه جوری داریم می ریم ونک...حداقل من وقتی می خوام آدرس بدم اگه به سمت جنوب باشم شرق و غرب و قاطی می کنم اما این دختره تابلو رو هم نگاه نمی کنه و می گه همه دنبالش بیان که معلوم هم نیست آخر سر به مقصد برسید.
- در راستای معرفی مادر های نمونه در وبلاگم (نگار جون از نظر من تو نمونه ای برای همین اسمتو نمیارم) مادر نمونه اون مادری که سعی می کنه بچه هاش همه جوره رشد بکنن و به همه ی نیاز های بچه هاش برسه...مثل اون مادر نمونه ای که من می شناسم و می بینم که برای بچه اش پول خرج می کنه رستوران خوب میبردش، می ذاره بچه اش با محیط های مختلف و آدم های مختلف در کنار خانوادش آشنا بشه، مادره می تونست اون شب پول شام و نده براش لباس بخره اما رفتند رستوران، غذای خوب خوردند محیط جدید دیدن و من مطمئنم این بچه هه بزرگ تر که بشه از اون آدم های چشم و دل سیر از آب درمیاد، متعادل....همه چیز تموم.
- بازار محک خیلی خوب بود، تو غرفه ی عروسک و ماگ بودم و کلی غرفه ام هیجان انگیز بود، می خواستم آخر بازار برم خرید کنم حسابی اما ساعت 3 مجبور شدم یرگردم خونه به همین خاطر قسمت خرید تعطیل شد، شرمنده نگار جان فقط یک ماگ از خودم برای خودم خریدم فعلاً حسش نیست از این یدونه عکس بگیرم اما حتماً عکس می ذارم D: بازار خوبی بود دوست های عزیزم و بازدید کننده های همیشگی و دیدم، چند تا از دوست های قدیمی رو هم به طور اتفاقی دیدم، خوشحالم تبلیغات بازار خوب بوده که آدم های مختلف از راه های دور هم اومده بودند (تحویل بگیر انسی جان). هنوز نمی دونم درآمد دو روز چقدر بوده باید یک تماسی با بچه ها بگیرم. جاتون خالی بود.