- خب من می خوام بدونم با این هوا امیر موج هنوز پیاده می ره سر کار میاد یا نه تسلیم شده؟ یعنی فوقالعاده الان تهران و دوست دارم اما نمی تونم اظهار تنفر از این ترافیک مزخرف این روزاش نکنم. یعنی دیشب عین دو ساعت از خونمون تا ونک طول کشید. با دوستم قرار داشتم "شار" این قدر من تو ترافیک موندم که اون مجبور شد بیاد لوت و پوت که مثلاً نزدیک بشیم بهم، آخر سر هم من مجبور شدم تو گاندی شمالی پارک کنم و تا "لوت و پوت" پیاده برم. البته بسی خوش گذشت و جای همه خالی اما کم اعصابمون خورد نشد.
- اصلاً این لوت و پوت بد داره برام پاتوق می شه از بس با دوستام که هستم توش لحظه های خاص برام اتفاق می افته. چند تا تولد و اونجا جشن گرفتیم و چند تا از دوستام خبر های خوب بهم گفتن اونجا و...دیشب که دیگه فوق العاده بود به طور هیستریک می خندیدم متاسفانه دوباره چند وقت بود این طوری نخندیده بودم به همین خاطر بد چسبید دیشب. دیدم این طوری نمیشه به رییس اونجا گفتم این داستان و که اینجا داره خیلی خوش می گذره. به نظرم حق داره بدونه رستورانش جای خوبی برای مشتریاشه.
- خب این داستان استعفای من خیلی سخته توضیح دادنش و ای کاش همه ی دنیا مثل این وبلاگم بود که میشه توش راحت بود و هر چقدر دوست داشتی از هر چیزی که می خواستی و توضیح می دادی. توی یک هفته ی گذشته این قدر به آدم ها در مورد استعفا توضیح دادم که حالم بهم خورد شنبه ای. فکر کن آدمی که طول سال یک کلام هم با تو حرف نزده و نمی شناستت خیلی پر توقع از خصوصی ترین مسایل زندگیت می پرسه و منتظر تو توضیح بدی. به هر حال باید خدافظی می کردم از بچه ها و مونده بودم چه جوری این کارو بکنم که کاردینال دوشنبه ی گذشته تو یه جلسه رسمی به همه اعلام کرد و یه شعر خوند آخرش که توش ستاره داشت و من و ستاره دار کرد به نوعی، حالا تو حکومت کاردینالی ایشون ستاره دار شدن چه معنایی و میده الله اعلم. اما کلن یکی از علل عمده ی استعفا اینه که my personal life is a mess و کلاً همه چیز اطرافم is a mess حتی این اتاقی که الان توش نشستم.
- پنج شنبه ی گذشته همکارهای نزدیکم (با اکثرشون یه جا نبودم اما صمیمی بودم با خیلی هاشون) سورپرایزم کردند و به نوعی میشه گفت رفتن من و جشن گرفتن. کارشون فوق العاده بود و من خیلی ممنونم ازشون. تا چند روز بعدش هم چند تا همکار که یه جور منشی بودند تو محل کار برام یادگاری گرفتند. خیلی با نمکن اینا، بیشتر جوجه های من بودند تا همکار
- چهارشنبه ی گذشته دوباره کاردینال تو جمع خودمونی دفتر خدافظی کرد با من و تقریبن نزدیک بود من و به گریه بندازه، همون روز یه پینگ پونگ با حال زدیم و ایشون افتخار دادند من با راکتشون بازی کنم، این کاردینال ما فوق العادست اگه ما تو یه کشور اروپایی سلطنت طلب زندگی می کردیم واقعن کاردینال علاوه بر کاردینالی حتمن دوک و شیخ ارجال و از این درباری های با اصل و نصب استخون دار میشد، حیف که الان تو دوره ی ا.ن. هستیم
- رسمن از دوشنبه، دیگه قطع همکاری شدم و دیگه از چهارشنبه به بچه ها سر نزدم و افتادم دنبال کارهای خودم، از لحاظ روحی خوب نیستم، کلن خوب نیستم این داستان خودکشی هم مال ندیدن آیندمه و بدون انگیزه بودنمه نه این که الان تا اون حد بد باشم اما خیلی هم خوب نیستم، خودم می دونم که اصلن خودم نیستم و می دونم باید به خودم کمک کنم تا برگردم مثلن از کارهایی که بهم کمک می کنه همین دیدن آدم های مثبت زندگیم مثل همین دوست دیشبی است، حالا اگه می خواین من خوب شم هی با من برنامه بذارید من و ببرید گردش و پول رستوران و هم حساب کنید ( بله دیشب مهمون دوستم بودم )
- خب در این که من بی جنبه هستم و خیلی سریع عاشق می شم و تا ته یه قضیه رو در نیارم که شکی نیست، در همین راستا امروز وقتی برنامه با دوستم کنسل شد و من رو مود بیرون رفتن نبودم تمام روزو پای کامپیتر گذروندم، واقعن من جنبه ی ای.دی.اس.ال ندارم. هر چند وقتی می خواستم ویدئو دانلود کنم کلی فحش دادم که امروز این شرکت نمی دونم چه مرگش بود اما در کل کلی بهم حال داد، خلاصش این که امروز تمام مصاحبه های اعضای متالیکا رو خوندم، با هر کی هر جا مصاحبه کرده بودند در این بیست و خورده ا ی سال و خوندم و الان سر درد دارم، نه حالت تهوع دارم، وقتی میگم احتیاج دارم بستری بشم شماها بگید نه، نه تنها متالیکا بلکه سراغ عشق قدیمی هم رفتم و کلی راجع بهش سرچ کردم. این " اتوره مایورانا " خیلی با حال بوده من از 12/13 سالگی با دیدن یه فیلم رو این بچه کراش پیدا کردم. فکر کن آدمی که از اتوره خوشش بیاد و با یاد اون بزرگ بشه خیلی طبیعیه که در سن بیست و شش سالگی مالیخولیا پیدا کنه دیگه، مگه نه؟ D:

نظرات

MisS nc گفت…
اتفاقا اون روز داشتيم از جلوي لوت و پوت رد ميشديم ، ميخواستم به همسر بگم كه عميقا لوت و پوت رو دوس ندارم . به خاطر اينكه ديگه راويولي و ترتليني نداره و من ديگه بهانه و دليلي ندارم كه برم.
_-_-_
اون دوستت برات مثبته و باهاش ميري بيرون و اونوقت دختر خاله هات منفي ان و باهاشون نميري بيرون ؟ پسر خاله ات چي ؟؟؟
ياد تموم فحش هايي كه ديشب بهت دادم افتادم .
‏امیر گفت…
امیر عمرن اگه تسلیم سرما بشه! امیر همچنان پیاده میره و میاد. هر چند برف بیاد مثل 4 شنبه و امیر هی لیز بخوره تو ولی عصر و هی دست به دیوار راه بره! ولی پیاده میره و میاد!
‏ناشناس گفت…
amir man b to eftekhar mikonam....vaaay nc che ghadr khandidam dishab,az daste to!baba man ke hey migam mano bebarid birun shomaha eghdami nemikonid.dar zemn vaghti man migam un dustam mosbate va bahash raftam birun khub bud, va ba'd migam shomaha ham hamin karo bokonid yani in ke default am ine ke mokhatabinam ham mosabatan. man key goftam shomaha manfi hastin?? LOOL dar zmen tar in ke to chetori mituni nazdike luto put bashi va nari hey vejiz o pasta milano o salad sezar bokhori??fiddler
sanye ثانيه گفت…
باسلام

دست نوشته هاتون جالب بود

خوشحالم از آشناييتون


.
صفحات جداگانه http://sanye.blogfa.com/page/other-page.aspx
آرشيو وبلاگ + روزنامه هاي كشور http://sanye.blogfa.com/archive.aspx
صفحه اصلي http://sanye.blogfa.com

پست‌های معروف از این وبلاگ

غم قورت داده شده

Adrenaline Addiction