- محرم شروع شد، دیشب پدر داشت برام از محرم های سی سال پیش چهل سال پیش می گفت، از حسینیه ای که 130 سالشه، از آدم هایی که محرمشون با ماههای دیگه خیلی فرق داشته، همون موقع همزمان داشتم فکر می کردم چقدر الان فرق داره همه چیز، یا حداقل برای محیط اطراف من فرق کرده، یعنی تو این سی چهل سال گذشته چه اتفاقی افتاده یا اون آدم قدیمی ها مگه چقدر اشتباه کردند که الان همه چیز به هم ریخته، همه چیز زیر سوال رفته؟ یادم نمی ره چند سال پیش با یکی از آدم های فیلم "روز واقعه" مصاحه بود، می گفت ما تصمیم گرفتیم از خود عاشورا چیزی نگیم و در مورد حواشی واقعه صحبت کنیم چون مردم در این مورد خیلی حساس هستند و خطرناک عمیق شدن تو این موضوع ( یه همچین چیزایی گفت دقیق یادم نیست دیگه بعد از ده سال) ، شاید مشکل از همین mysterious بودن هاست، از این دو به شک نگه داشتن ها، از این تفسیر های متفاوت، تا گفتم mysterious یاد کاردینال افتادم و بحث هایی که تو این زمینه داشتیم، آقا شفاف باشید با ملت بره دیگه ، چرا همه چیز و رمز آلود می کنید آخه؟ (حیف کاردینال نیست بیاد دفاع کنه از موضعش). نمی دونم اگه الان می خواستن این فیلم و بسازن هم باز نگران افکار عمومی بودن یا نه؟ (چرا امیر ختم قرآن نمی ذاره؟)
- همش پنج صفحست، پنج صفحه ی ناقابل. باید ترجمه کنم. من بودم که به نگار می گفتم کتابتو پس نده و صد صفحه ی باقی ونده رو ترجمه کن؟ خوب اشتباه می کردم. یک هفتست همین پنج صفحه طلسم شده.
- خوب از بعد از مناظرات و انتخابات این ا.ن و که نشون می داد من یا کانال عوض می کردم یا فحش نثارش می کردم. اما این روزا این ای میل ها دیگه داره اذیتم می کنه. همینا که همه جوره داره مسخرش می کنه. اصلاً خنده دار نیست برام، دیگه حتی از طنز های نبوی هم خندم نمی گیره. می دونم خیلی جنایت شده، می دونم همه چقدر اذیت شدن اما مسخره کردنم حدی داره، کاملاً موافقم وقتی گوف می ده، اشتباه حرف می زنه و چرت و پرت می گه نابودش کنیم اما گیر دادن به قیافش اصلاً منو نمی خندونه یا خوشحال نمی کنه بیشتر برای خودمون تاسف می خورم
- با کامبیز هستم این روزا، خیلی به هم نزدیک تر شدیم یه guideline باحال داره که منو شیفته ی خودش کرده، دارم تازه کشفش می کنم D:
- رفتم پیش استاد سه تارم ( چرا تا حالا اسم براش نذاشتم؟ فقط بهش می گم سه تارم ). پیش اونم لو رفتم، اونم فهمید من داغونم، میگه وقتی فهمیدم میایی به فلانی گفتم احتمالاً داره از این جا رد میشه!!! پیش همین یه دونه آدم آبرو داشتم که اونم به باد رفت، حرفش منو یاد استاد خوشنویسیم انداخت که بهم می گغت غایب بزرگ (یادش بخیر). بهش گفتم استاد سفر چه خبر؟ می گه دو ماه پیش دوباره رفتم قونیه، می خندید می گفت دوستان گفتن بریم منم رفتم، اونجا رو خیلی دوست دارم و واقعاً هم میشه دید تو چشمهاش که چقدر قونیه رو دوست داره، خوب شد دیدمش دلم براش تنگ شده بود
- خسته شدم بقیش باشه برای بعد.....

نظرات

‏امیر گفت…
امیر ختم قران نمیذاره چون میبینه آخرش خودش باید 8 جزء بخونه و خوب فرصت نمیکنه!!!
‏امیر گفت…
منم حالم به هم میخوره وقتی میبینم طرف انقدر عیب رفتاری و گفتاری و عملکردی داره و میشه بهش گیر داد و اونوقت ملت فهیم ما میان به قیافه ش گیر میدن. این یعنی اینکه خلایق هر چه لایق!!!
‏ناشناس گفت…
LOL hala to shuru kon ye vaght didi kamtar az 8 joz behet oftad ;) fiddler

پست‌های معروف از این وبلاگ

غم قورت داده شده

Adrenaline Addiction