گفتم که دو تا دوست پسر خوشگل دارم که برادرن و همسایمون؟جات خالی دیشب یه چند ساعتی پیششون بودم و خستگی هفته و کیش نرفتن بدر شد.کلی توپ بازی کردیم با هم و کشتی گرفتیم و نذاشتیم مامانامون با هم حرف بزنن.جیغ زدیم خندیدیم با آهنگ های مزخرف رقصیدیم.دیشب بعد از مدت ها راحت خوابیدم.به نظرم این قدر از رابطه با آدم بزرگ ها خسته بودم که احتیاج داشتم با این دو تا کوچولو بازی کنم.جات خالی خلاصه
-------------------------------
گوش شیطون کر مثل اینکه قراره بالاخره یه استاد سه تار بهم معرفی بشه.هیجان زده هستم.دعا کن زود جور شه
-------------------------------
پنج شنبه یه جلسه ی خیلی خیلی سخت با کاردینال داشتم(همون رییسه) با دعای مامان اون روز به خیر گذشت اما کاردینال دیگه، نمی شه بهش اعتماد کرد از مرحله ی بعدیه بازی می ترسم.یه دوس قدیمی هم بهم خیلی کمک کرد، خیلی مرسی دوستم
-------------------------------
یعنی میشه این گند هایی که من زدم دیده نشه؟؟؟گاد پیلیز هلپ می!!!
-------------------------------
یه بار یکی تو وبلاگش از"بیماریه مهندسی "نوشته بودراهه درمانش چیه؟کسی چیزی می دونه؟

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

غم قورت داده شده