از وقتی که خیابون شریعتی به خاطر گسترش خطوط مترو تبدیل به" جاده ی مال رو"ی شریعتی شده اوضاع عبور مرور وحشتناک شده. این روزا هم که به خاطر ریزش خیابون، ظفر و میرداماد حال آدم و بهم می زنن.چیزی که بیشتر اعصابم و خورد می کنه سیستم حمل و نقل و تاکسی خطی های این خیابون ها هستند.الکی جو شلوغی بهش می دن در صورتی تا بعضی مسیر ها و ساعتها اونقدر ها که اونا شلوغش می کنن بد نیست.مدرک حرفم هم اینه که خودم شخصن دوشنبه ی گذشته از میدون ونک(واقعن دور میدون شلوغ بود) تا شهر کتاب آرین بیاده اومدم و بعدشم دیدم از میدون ونک تا 100 متر مونده به میدون محسنی اوضاع خوبه فقط همون ورا دوباره ترافیک هستش.حالا من چرا بیاده گز کردم؟چون تاکسی نبود و 40 نفر تو خط ونک میرداماد وایساده بودن البته چند تا دربستی از خدا بی خبر با کرایه به قیمت خون باباشون هم وایساده بودن که منم با قیافه ی کور خوندین اگه فکر کردین من خر می شم با این قیمت ها سوار ماشینتون بشم ردشون کردم و مستقل تا شهر کتاب اومدم.زده بود به سرم دیگه.رفتم یه ذره هم خرید کردم.سی دی از علیزاده(بچه ام دی ماه کنسرت داره) فصل نامه ی ماهور و کتاب درک و دریافت موسیقی باعث شد یه ذره حرسم خالی شه و از خودم احساس رضایت داشته باشم که برای خودم خرج کردم و چیزی به اون راننده تاکسی های نامرد ندادم.البته دیگه بیشتر از این دووم نیاوردم چون دستشویی داشتم خفن و از صبح هم همایش داشتیم تا 4 و بعدشم با دوستم و دخی خاله دوره هم بودیم و تاکسی گرفتم تا میدون محسنی.زود رسیدم اما دیگه سر درد داشتم شدید.نتیجش چی شد؟هیچ چی احمق شدم، خسته بودم یه دربست گرفتم با قیمت گرون.فک کن؟؟؟؟هنوز نتونستم باور کنم که یه همچین کاری کردم اونم بعد از اون همه راه رفتن.خودم وقتی فهمیدم چی کار کردم نتونستم جلوی خندمو بگیرم و این هفته برای همه تعریف کردم و علاوه بر اینکه مهر تاییده ی خنگی خودم و گرفتم تونستم یه جنبش زیر زمینی علیه شهرداری و تاکسیرانی راه بندازم.خلاصه اگه دیدید این ساز مان ها آتیش گرفتن بدونین کار من بوده
----------------------
خوب دست خودم نیست.نمی دونم چی کار کنم.وقتی یکی باهام دعوا می کنه گریه می کنم.یعنی فقط کافیه یه کم جدی و بلند تر از حالت عادی صحبت کنه اون وقت منم مثل ابربهار! گریم می گیره و این دفعه هم همین طور شد و خیلی از خودم بدم اومد.چی کار کنم که اینطوری نشه؟قوی بشم؟داد آدم ها ،عصبانیتشون منو گریه نندازه؟شماها کی گریتون می گیره؟
-----------------------
دو هفته ی قبل بازار محک بود و من نرفتم برای کمک اما به عنوان مشتری به همراه یه دوست جون دو ساعت اونجا بودم و یه عالمه خرید های خوشمزه کردم.واقعن بازار خوبیه برای سرگرمی و یه روز خوب گذروندن همه ی اعضای خانواده بهشون خوش خواهد گذشت حتی بچه کوچولو ها.بچه ها این دفعه یه غرفه داشتند که می تونستن غذا درست کنن!بیمارستان هم می رم کما بیش و خوشحالم که بزنم به تخته تا حالا روم اثر بد نداشته
-----------------------
می دونم عادت بدیه اما نمی تونم جلوی خودم و بگیرم که آرشیو یاهو مسنجر و نخونم.حس عجیبی داشت این دفعه و من چقدر جزئیات و فراموش کردم .یا که خواستم فراموش کنم؟

نظرات

watermelooon گفت…
خوشم اومد که آخرش خودت کور خوندی و اون آقاهه که دربست بردت ، انتقام بقیه رو ازت گرفت :))
^^^
نمــــدونستم ! پس ایندفعه دعوات کنم و یه حالی ببریم جمیعا !
^^^
یکی از فامیلای آقای خونه هم عضو این محک شده و توی مهمونی ها قلکش رو با خودش میاره و آخر مهمونی میده دست پسرش که دور بگردونه و پول جمع کنه ، فعلا که من قصر (قسر؟؟ ) در رفتم.
^^^
صد در صد تو یه خبرایی هستی ، آرشیوت رو برای چی میخونی دیگه ؟؟ خونه شون نرفتی دیگه ول کن ، چی کار به خاطرات داری ؟
‏ناشناس گفت…
باید محکم باشی و ضعف نشون ندی. گریه رو بذار برای وقتی که لازمه. اگه زیادی از اشکت استفاده کنی دیگه خاصیتش رو از دست میده و کاربرد نداره برات.
*
منم از این زرنگ بازیا زیاد در میارم و بعدش یه کلاه گنده تر سرم میره1 فکرم میکنم چقدر زرنگ بودم من!
*
آرشیو یاهو مسنجرم منم زیاد دوس دارم!
Ng.A. گفت…
منم گریه میکنم. مخصوصا چند سال پیش.الان من هم داد می زنم و بعد که دعوا تموم شد و تنها شدم گریه می کنم!

کتاب خریدن خیلی خوب! ولی گاهی جسم هم استراحت میخواد!کار خوبی کردی دربست گرفتی....

من توآرشیو یاهو مسنجر زیاد چیزی ندارم! گاهی ای میل میخونم و من هم تعجب میکنم که فراموش کردم یا میخواستم فراموش کنم؟!!!

پست‌های معروف از این وبلاگ

غم قورت داده شده

Adrenaline Addiction