خفه شدم از بس یه عالمه اتفاق افتاده و من نرسیدم بیام بگم.بالاخره بعد از دو سال رفتم و امتحان"ارتباط با کودک" و دادم.از بس سرم شلوغ بود نرسیدم درس بخونم.حداقل نمره 15 است تا هفته ی دیگه جواب ها میاد.خیلی خنده دار میشه اگه نمره نیارم.فک کن!یه سال دارم جون میکنم تو محک که بهشون ثابت بشه من محکی هستم اون وقت نمره نیارم
اون رییسه بود می خواستم استعفام و بکوبم رو میزشو و اینا...رفت.رفت مالزی ادامه تحصیل.تنها حسم اینه که شاید دیگه کسی اونجا نباشه من و ساپورت کنه و بقیه من و اخراج کنن یهو و دیگه این که ای کاش چند تا کار و انجام داده بودم تا اینجا بود و امیدوارم اینهایی راس کار هستند زیاد خراب تر نکنن موسسه رو
جمعه ی گذشته بازار خیریه ی محک بود دوباره.بازار سیب زمینی.همه ی غذاهاش به خاطر روز جهانی سیب زمینی توش سیب زمینی داشت حتی پیتزا!خیلی عالی بود خیلی خوش گذشت.بعضی از سفارت خونه های اوروپایی هم غرفه داشتند و غذاهای محلی شون و درست کرده بودند.منم مثل همیشه غرفم ت*** بود بد.نماینده ی محک بودم تو غرفه ی گریم کودکان.حوصلم زیاد سر می رفت اما همکارهای عالی داشتم بهم گریم صورت یاد دادند و گذاشتن اسپایدر من بکشم رو صورت یه پسره.خیلی خنده بود کلن به اضافه ی یه عالمه خستگی.همیشه تو هر بازار خیریه دوستام میان این دفعه مامان اومد خیلی خوش گذشت با هم عکس هم گرفتیم.من یه عالمه خوردم اما زنده موندم
بالاخره چتر بازی من جواب داد.این قدر گفتم می خوام برم کنسرت شجریان که ثمین جونم یه بلیط بهم داد.جاتون خالی خیلی خوب بود.تازه دوس جونم و نامزدش به خاطر من روزشون و تغییر دادند و من و کلی شرمنده کردند.ثمین جونم لاو یو
بقیش و میام میگم...

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

غم قورت داده شده