سیم کارت.کنسرت.محک.سینما
داشتم می گفتم. سیم کارت موبایلم سوخت.من نمی دونم جریان چیه مراقب گوشیم هم هستم کنار وسایل الکترونیکی و این جور چیزا هم نذاشتم اما سوخت دیگه.اونم یه روزه پنجشنبه.به خاطر تعطیلی های زیاده آخر اسفند وصل مجددش می افتاد تا یکشنبه منم این وسطها کارتی که روش پین کد رو نوشته بود گم کردم.اوایل می گفتم که می رم ایرانسل می گیرم مگه میشه بدون موبایل و از این جور مسخره بازیا.ولی بعد یه هفته خاموش گذاشتمش کنار.خیلی تجربه ی خوبی بود.به همگان توصیه می شود.البته بهاش رو هم پرداختم.طی یک تماس تلفنی متوجه شدم که دوستان می خواستند منو برای این اکران با خبر کنند که اس ام اس ها نمی رسیده.یه برنامه ی کنسرت خصوصی هم بود که خدا رو شکر همون شب و به واسطه ی همون تلفن با بدبختی و اظهار ندامت از قهر با دنیای فن آوری بلیطش گیرم اومد
شیر محمد اسپندار یه آدم پیر دوس داشتنی بلوچی که به همراه سازش که در جوانی از پاکستان آورده و دو تا نوازنده ی همراه به معنی واقعی کلمه هنر نمایی کردند. اجرای کوتاهی بود حدود یک ساعت اما فوق العاده. من یکی که خیلی جلو خودمو نگه داشتم که پا نشم برم وسط.همه بعد از اجرا ملودی قطعات رو زمزمه می کردیم.علت این اجرای خصوصی قبل از عید هم این بوده که سیل اومده بوده بلوچستان و خونش نابود شده.قیمت بلیط "همت عالی" بود که پول جمع شه برای ساختن خونش.به قول یکی از بچه ها تا حالا ندیده بودیم کسی به این راحتی با این سن و سال ساز بزنه.منم تا حالا اجرا کننده ای رو ندیده بودم این قدر جلوی تماشاچی ها راحت باشه و کنسرتش این جوری با صفا باشه.فقط اعصابم از دست مسئولین خورد بود که به وضعییتش رسیدگی نکردند.حین اجرای کنسرت هم خوشحال بودم هم ناراحت.دستم به هر کدومشون می رسید خفشون می کردم.چون مجوز گرفتن دردسر داشته و اینا عجله داشتند اجرای عمومی نداشتند مثه اینکه.ما تهرانی ها اصلن میزبان های خوبی نیستیم و لیاقت صفا صداقت و سادگی هنرمندهای موسیقی نواحی رو نداریم.آخرش بعد از تشکر بهمون با زبون محلی گفت ایشالا خدا به یادتون باشه که به یاد ما بودید
آقا نتیجه ی اخلاقی این داستان این شد که موبایل وسیله ی فرهنگی خوبی است تو عاقل باش و وابسته نشو.از طریق همین موبایل با خبر شدم که بچه های محک روز آخر سال رو می رن عید دیدنی کوکان بیمارستان های محک /علی اصغر/ مفید.من به همش نرسیدم ولی کلن جاتون خالی بود.من واقعن عاشقه محکم.اصلن وقتی می بینم یه موسسه ی خیریه ی خصوصی تونسته این قدر موفق باشه به زندگیامیدوار می شموعاشق ایده ها و برنامه هاشونم.تونستید به سایتش سر بزنید.خوشحالم خودمو با بدبختی انداختم تو برنامه هاشون هرچند که جزء سیاهی لشگر محسوب می شم
وقتی می بینی شب سال نوهستش و هزار تا کار نکرده داری باید چی کار کنی؟درست حدس زدی باید بری سینما.خوب چون هیچ کس بلیط نخریده بود فرش ایرانی اکران نشد و به صورت خفن رفتیم 1408.می دونم کار بدیه اما دیگه داره جز عادت های بدم میشه که دوست دارم وسط فیلم ها حرف بزنم.اونم به طور عادی نه در گوشی و آرومِ D: دوستم و حسابی کلافه کردم و کمی هم آبروشو بردم می خواستم بیشتر حرف بزنم اما هم بعضی صحنه های فیلم با حال بود هم دوستم پا نمی داد.فیلم ترسناک بود به همین خاطر خوراک سینما فرهنگ بود ولی آخراش دیگه زیادی هالیوودی بود(بد شدم این روزا با هالیوود از نوع شدید).توصیه می کنم این روزا با من سینما نیایید چون این عادتم در اوجشه.در ایام نوروز با فک و فامیل رفتیم "زن دوم" از شدت خنده گریه می کردیم با دخی خاله.نذاشتم بیچاره فیلمشو ببینه اما عوضش بسی خوش گذشت (:
شیر محمد اسپندار یه آدم پیر دوس داشتنی بلوچی که به همراه سازش که در جوانی از پاکستان آورده و دو تا نوازنده ی همراه به معنی واقعی کلمه هنر نمایی کردند. اجرای کوتاهی بود حدود یک ساعت اما فوق العاده. من یکی که خیلی جلو خودمو نگه داشتم که پا نشم برم وسط.همه بعد از اجرا ملودی قطعات رو زمزمه می کردیم.علت این اجرای خصوصی قبل از عید هم این بوده که سیل اومده بوده بلوچستان و خونش نابود شده.قیمت بلیط "همت عالی" بود که پول جمع شه برای ساختن خونش.به قول یکی از بچه ها تا حالا ندیده بودیم کسی به این راحتی با این سن و سال ساز بزنه.منم تا حالا اجرا کننده ای رو ندیده بودم این قدر جلوی تماشاچی ها راحت باشه و کنسرتش این جوری با صفا باشه.فقط اعصابم از دست مسئولین خورد بود که به وضعییتش رسیدگی نکردند.حین اجرای کنسرت هم خوشحال بودم هم ناراحت.دستم به هر کدومشون می رسید خفشون می کردم.چون مجوز گرفتن دردسر داشته و اینا عجله داشتند اجرای عمومی نداشتند مثه اینکه.ما تهرانی ها اصلن میزبان های خوبی نیستیم و لیاقت صفا صداقت و سادگی هنرمندهای موسیقی نواحی رو نداریم.آخرش بعد از تشکر بهمون با زبون محلی گفت ایشالا خدا به یادتون باشه که به یاد ما بودید
آقا نتیجه ی اخلاقی این داستان این شد که موبایل وسیله ی فرهنگی خوبی است تو عاقل باش و وابسته نشو.از طریق همین موبایل با خبر شدم که بچه های محک روز آخر سال رو می رن عید دیدنی کوکان بیمارستان های محک /علی اصغر/ مفید.من به همش نرسیدم ولی کلن جاتون خالی بود.من واقعن عاشقه محکم.اصلن وقتی می بینم یه موسسه ی خیریه ی خصوصی تونسته این قدر موفق باشه به زندگیامیدوار می شموعاشق ایده ها و برنامه هاشونم.تونستید به سایتش سر بزنید.خوشحالم خودمو با بدبختی انداختم تو برنامه هاشون هرچند که جزء سیاهی لشگر محسوب می شم
وقتی می بینی شب سال نوهستش و هزار تا کار نکرده داری باید چی کار کنی؟درست حدس زدی باید بری سینما.خوب چون هیچ کس بلیط نخریده بود فرش ایرانی اکران نشد و به صورت خفن رفتیم 1408.می دونم کار بدیه اما دیگه داره جز عادت های بدم میشه که دوست دارم وسط فیلم ها حرف بزنم.اونم به طور عادی نه در گوشی و آرومِ D: دوستم و حسابی کلافه کردم و کمی هم آبروشو بردم می خواستم بیشتر حرف بزنم اما هم بعضی صحنه های فیلم با حال بود هم دوستم پا نمی داد.فیلم ترسناک بود به همین خاطر خوراک سینما فرهنگ بود ولی آخراش دیگه زیادی هالیوودی بود(بد شدم این روزا با هالیوود از نوع شدید).توصیه می کنم این روزا با من سینما نیایید چون این عادتم در اوجشه.در ایام نوروز با فک و فامیل رفتیم "زن دوم" از شدت خنده گریه می کردیم با دخی خاله.نذاشتم بیچاره فیلمشو ببینه اما عوضش بسی خوش گذشت (:
نظرات
محک رو هم من قدیما یه بار در جریان کاراشون بودم. ولی دیدم اصلا" طاقت شیرخوارگاه اومدن و دیدن اون طفلای معصوم رو ندارم. بیام اونجا حال بچه های بی گناه رو هم خراب میکنم!