سال 2008 رو یادم رفت

دیگه واقعن من گندشو در آوردم دیشب ساعت یازده رفتم که بخوابم.یکی از دوستام گفت حالا تا دوازده بیدار باش که سال نو شروع میشه.منو میگی فکم افتاد واقعن یادم نبود.دیگه تاریخ برام مهم نیست.شاید برای خیلی ها هم مهم نباشه اما برای من یه تغییر بزرگه.باید زودتر تکلیفمو معلوم کنم ببینم چه جوری بودن و دوست دارم
یکشنبه محک جشن جوانان محک بود.جاتون خالی خوش گذشت.البته من یه کم خسته بودم ( ترافیک +کار) ولی خوب شد رفتم.مسئولان محک و دیدم آمار خیلی ها رو گرفتم ( دو نقطه دی) و با بچه هایی که مسئول ارتباط با کودک هستند آشنا شدم.تازشم یه عالمه برنامه داشتن.تازه ترشم یکی از بچه ها رفیق فابه محسن نامجو بود و به خاطر اون نامجو برامون برنامه اجرا کرد. نمی دونم گفتم یا نه دفعه ی آخر تو محک من غرفه ی آش داشتم که اگه خانم های بخش مددکاری کمک نمی کردن من نابود بودم.نمی دونم چرا هر دفعه غرفه های ***ی به من می افته ولی همیشه خوش می گذره.همیشه هم چند تاآشنا یا شاگردهای محل کارمو می بینم.این دفعه که با پیشبند بودم خیلی دیدنی شده بودم.امیدوارم زودتر وارد بخش کودکان بشم.دعا کنید
شاید یکشنبه برم برای عمل چشم.برای اینم دعا کنید

نظرات

Ng.A. گفت…
انشاله اگه رفتی عمل، همه چیز خوب پیش بره....
و امیدوارم هر چه زودتر تکلیفت رو با راهت و خودت معلوم کنی :)
و سال بعد هم یه غرفه غیر ***ی گیرت بیاد! ;)

پست‌های معروف از این وبلاگ

غم قورت داده شده

Adrenaline Addiction