کنسرت چی می گه؟؟؟

جمعه در یک اقدام انتحاری کوبیدیم رفتیم کنسرت.پسرخاله ی عزیز که گاهی می خوام سر به تنش نباشه جمعه زنگ زد که کجایی که ارکستر ملی با صدای علی رضا قربانی برنامه داره.منم سریع رفتم بلیط رو گرفتم و جمعه شب رفتیم کاخ نیاوران.جاتون خالی هوا عالی بود.یه کم بارونی بود و این برای کنسرت تو فضای باز خوب نبود ولی من بسی لذت بردم


متاسفانه تو جشنواره نتونستم برنامه ی ارکستر ملی رو ببینم برای همین خیلی مشتاق بودم.به نظرم کار خوبی بود حداقل از ارکستر سمفونیک بهتر بود مخصوصن رهبری که به نظرم فخرالدینی بهتر از مشایخی از عهدش براومد.البته یه چیزی که برای من همیشه سوال بوده اینه که نقش این 2 تا گروه چیه؟ملی ایرانی می زنه سمفونیک کلاسیک؟یا اصلن نقش تعریف شده ای ندارن؟به هر حال باعث شد بعد از یه مدت طولانی گوشمو به کار بگیرم هر چند خیلی ضعیف شده بود
این کنسرت شامل 12 قطعه بود که من اکثرشو دوست داشتم به جزء "ای وطن" چون به نظرم شعرش قوی نبود و در مقابل ارکستر واون ملودی خوب ضعیف بود.خوبی این برنامه این بود که از شعرهای شاعرهای مختلف و به خصوص معاصر مثل بهار و مشیری استفاده شده بود البته چند قطعه ی بی کلام هم داشت مثل "چهار مضراب چهارگاه" که نوید مصطفی پور تکنواز ویولونش بود.خیلی این کارو دوست داشتم و به سختی رو صندلی نشستم
حالا که حرف ویولون شد بد نیست بگم که ساز بندی این ارکستر شامل گروهای زهی :ویولون اول/ویولون دوم/آلتو/ویلون سل و کنتر باس بود که مهمترین نقش و در ارکستر داشند/پر کارترین گروه بودند/عهده دار گسترش ملودی بودند و اگه اشتباه نکرده باشم اکثرن با خواننده بافت هم صدایی تشکیل می دادند

از سازهای بادی فقط گروه بادی چوبی بودند فلوت/ابوا/کلارینت و فاگوت.پر کار گروه فلوت بود که پا به پای زهی ها می اومد.من فلوت دوست دارم فقط نمی دونم به چه دلیل از اواسط برنامه فلوت اوله می رفت رو نروم مخصوصن وقتی زیر و فورته می زد.حالا نمی دونم مشکل صدابرداری بود یا یه چیز دیگه!همین حسو نسبت به قربانی داشتم.با اینکه خواننده ی سریال های محبوب منه با این حال باید در نحوه ی استفاده از میکروفون بیشتر دقت کنه(پسرم وقتی می خوای داد بزنی یه کم برو عقب) فکر کنم از بقیه ی گروه بادی کم استفاده شد مخصوصن در قسمت اول اجراها

متاسفانه جایگاه ارکستر خیلی بالا تر از ما بود و با این که ما سمت چپ ارکستر نشسته بودیم نمی شد خوب گروه کوبه ای رو دید.دف/تمبک/تیمپانی/دایره و فکر کنم طبل کوچک و یه چیزی شبیه طبلا یا از این سازهای افریقایی دیدم.یه چیزی رو هم شنیدم که نمی دونم چی بود اسمشو گذاشتم قاشقک!!! تا بعدن بفهمم چی بوده.علت این که در مورد کوبه ای ها نمی تونم چیزی بگم اینه که بروشور کنسرت در این زمینه ناقص بود مثلن نوشته میلاد عمرانلو سازهای ضربی.من نمی فهمم اگه اسم ساز ها رو می گفت چی میشد؟به نظر من بروشور برای یه کنسرت خیلی مهمه.نشون دهنده ی حرفهایی ست که اجرا کننده ها قبل و در طول اجرا دوست دارند به مردم بگن.این بروشورو دوست نداشتم تازه چند تا غلط تایپی هم داشت

بقیه سازها ایرانی و شرقی بودند مثل سنتور تار عود و قانون.متاسفانه من قانون و نمیشناسم برای همین در طول کنسرت خوب دنبالش نکردم.جالب این بود که بدنه ی اصلی کنسرت و آقایون تشکیل می دادند و تعداد خانوم ها کم بود و بر عکس قسمت شرقی دست نوازنده های زن بود

چون به هوا اعتباری نبود آقای فخرالدینی آنتراکت و حذف کرد و به جاش 2 تا بیز با حال برامون اجرا کرد:مرغ سحر و ای ایران که اولیش محشر بود.آخر قطعه ی ای ایران هم رو به جمیعیت شد و ما رو رهبری کرد.خلاصه جاتون خالی بسی خوش گذشت.پی لیز اگه جایی چیزی راجع به این کنسرت خوندین و شنیدین به منم خبر بدین





نظرات

Ng.A. گفت…
aakhei.... manam delam khaast,jaaie man ham khaali :)

dar morede broshoor ham kaamelan movafegham,kheili za'ye ast ke ye orchestr be oon gondegi ba'ad az oon hame tamrin o band o basat,brooshoore naaghes daashte baashe!

va chashm! jaaee chizi didam khabar midam :*
‏ناشناس گفت…
فیدلر عزیز، بازگشت افتخارآمیزت رو صمیمانه تبریک می گم.
(: آخی، چه خوب... پس حالشو بردی حسابی... بابا اهل فرهنگ!! هنردوست!! هنرجو!!!
فیدلر من به داشتن دوستی مثل تو افتخار می کنم.
کنسرت لطفی هم خوب بود. یه حال و هوای خیلی خاصی داشت.. تریپ درویشی و اینا دیگه... کسایی هم که اومده بودن معلوم بود همه از علاقه مندان پر و پا قرص موسیقی سنتی بودن. چند تا پسر جوون بودن که معلوم بود هنرجو یا دانشجوی هنر هستن که از شهرستان اومده بودن فقط واسه این کنسرت. خلاصه مردم که خیلی کیف می کردن. مامان من و این پسر جلویی و خانم بغل دستی، همش تو حس بودن و گریه می کردن.
منم متوجه شدم که به موسیقی کلاسیک خیلی بیشتر از موسیقی سنتی علاقه دارم. چون اون شب در همون حالیکه مردم اشک می ریختن، من فقط از موسیقی لذت می بردم (البته به خاطر امکانات ضعیف محل کنسرت حرص هم می خوردم) در صورتیکه موقع شنیدن موسیقی کلاسیک، مخصوصا اگر کنسرت چکنواریان باشه، احساس می کنم با صدای موسیقی پرواز می کنم و تو آسمون همراه فرشته ها والس می رقصم.
راستی... بابت ابراز خوشنودی بسیارت از قهرمانی میلان: دیگه اصلا بهت افتخار نمی کنم. میلانی خائن!! تماشاگرنما!! غیر حرفه ای!!!
دیگه اینکه منم احتمالا می خوام برم کلاس یوگا. تو کجا می ری؟ کانون یوگا تو ظفر؟ چند روز در هفته؟ چه روزی؟ آخه پیر شدم. آیدین هم گیر داده که باید بری ورزش که جلوی پیری زودرست رو بگیری. راست می گه، به خاطر همین شدیدا نیاز دارم ماهیچه هامو تقویت کنم. حالا بعدا برات تعریف می کنم مشکلم چیه. خیلی باحاله.

بازم یه چیز دیگه... منم تو اونشب رستگاری تا ساعت 12، دنبال بنزین بودم... ((: اونشب مامان گفت آخر شب برو واسم بنزین بزن، ما هم از همه جا بی خبر ساعت ده و نیم زدیم بیرون (: خلاصه دیگه خودت می دونی که تو چه ترافیکی گیر کردم... ساعت 12 رسیدم خونه، بی اینکه حتی پمپ بنزین رو از دور دیده باشم. شب باحالی بود.
Fiddler گفت…
baba the longest comment ever :)
are yoga zafaro miraftam interm nashod edame bedam,ishalla terme dige.asasan bayad beshinim raje' be concertha beharfim.hamintor raje'be benzin ;)

پست‌های معروف از این وبلاگ

غم قورت داده شده

Adrenaline Addiction